شب دنج ترین گوشه برای خیالِ توست میبافمت هنوز و میبوسمت زیاد شب ها که نیستی جای تو دست مرا جُنون می گیرد به کوچه هایِ خلوت خیال ِخواب می برد هرگز نپرسیدی از خودت بی تو چگونه قرار است شب هایِ من بخیر شود مبادا امشب در خیالم دیر کنی تمامِ جانِ من به همین دیدارهایِ شبانه است رویاهایی که هر شب میبینم تا زنده بمانم تــو ضــامـن لبخنــد مـن نیستی امــا میتوانی بهــانه اش باشـــی مینویسم برای تو مثل دلبری های بهار میمانی آدم نمیداند نگاهت کند یا کوچه به کوچه عاشقانه در آغوش بگیرد یهو اومدی تو دل من و طوفان به پا کردی تو همه روزای سخت زندگیم کنارم نبودی هر وقت ناراحت بودم و بغض کردم هر وقت نا امید میشدم از همه چی و فکر میکردم هیچی درست پیش نمیره با خیال تو هر دقیقه حرف زدم و هر روز گریه کردم با خیال تو حالم معجزه کرد و خوشحالم که تو برام خدایِ کوچکِ مَن هستی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|