هر شب ڪه ستارهها براے بوسیدن ماه به انتظار شب مینشینند من هم تورا عاشقانه چشم به راهم و عطرتو هر شب میپیچد در خیالِ من چاره یِ من چیست جز شب بیداریو شیرینـیِ دوستداشتن را میچِشم از لَبـانت که حَل کنم تمام دردهای دنیارا شب به شب جـان به جـان میدهم با صدایت خـوبِ من شب من با خیال تو است سر گردانی در خیال تو یک دلخوشی ساده است برای من سنجاق ميكنم تورا به عاشقانهايم گويي كه تو در ميان همه چيزي خود جاني جان را عزيز ميدارم بر شوق وصال چشمانت ميسرايم به آغوش خيالم ميكشانم تورا عطر نفسهايت متولد ميكند مرا كودكی ميشوم پر از تمنای آغوشت محمود درویش چقدر قشنگ میگه تـو نَه دوری تا انتظارت کشم و نَه نزدیکی تا ديدارت كنم و نَه از آن مَنی تا قلبم آرام گیرد و نَه مَن محروم از توام تا فراموشت کنم تـو در میانهی همه چیزی یکی از قشنگترین متنهایی که در مورد دلتنگی خوندم شاید همین بود پرسیدم اگر آدمها دلتنگ شوند چکار میکنند جواب داد بغل میکنند پرسید چگونه کسی را که نیست بغل میکنند جواب داد لازم به بودنش نیست گاهی عطرش را گاهی لباسش را گاهی هم خیلی که دلتنگ میشوی هوای نفس کشیدنش را پرسید تو خودت دلتنگ میشوی در حالی که پیراهنی را بو میکرد پاسخ داد نه پرسید اما این پیراهن جواب داد درباره دلتنگی پرسیدی نه دیوانگی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|