نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست
بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها
شاعری محو تماشای کسی هست که نیست
در خیالم وسط شعر کسی هست که هست
شعر آبستن رویای کسی هست که نیست
کوچه در کوچه به دستان تو عادت میکرد
شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست
خستگی های منو چای کسی هست که نیست
زیر باران دو نفر کوچه به هم خیره شدند
مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست
مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط
:: برچسبها:
حافظ,
|