یک نفر هست که لب وا بکند می میرم
خنده ی معجزه آسا بکند می میرم
در عشقش بخدا حس عجیبی ایست
نگاهش موکول به فردا بکند میمیرم
جان من بسته به هر موی سیاهش شده است
تاری از زلف هویدا بکند می میرم
دلخوشم از همه عالم به نگاهش اما
اگر این عشق رو حاشا بکند می میرم
مثل آن شعله که از بارش باران مرده
صورتم را اگر او ها بکند می میرم
ندیدنش آخر دنیاست خودش میداند
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,
|