دادی تو این ماه رمضون با اینهمه فشار کاری و استرس حالا میذاشتی
یک خورده انرژی بگیری بعدا خون میدادی عزیز دلم خودت مریض نشی
وبه سلامتی ات لطمه نزنه راستی دیشب افطاری بودی بهت خوش گذشت
منم دیشب افطاری دعوت بودم ساعت هشت رفتم مابقی برنامه رو
نتونستم ببینم صبح ساعت 8 نگاه کردم چقدر خوب که آخرش خوب تموم
شد و بچه ها و مادرشون حالشون خوب شد وای چکار خوب کردن آقای
اصلانی که بهشون قول خونه دادن خدا خیرشان بدهد تو هم که می پرسیدی
از اون خانم که شما نمی تونستید بچه ها رو نگه دارید اون خانم هم که عصبی شده بود و حرصش در آمد واقعا واسه یک مادر سخته که بخواد
بچه هایش رو بدهد به بهزیستی و در واقع بچه هایش را از دام اعتیاد
و فقر نجات داده باز هم جای شکرش باقی ایست که بچه های کار و
گلی در آمدن ولی اون حس و اون عشق و محبت گرم خانواده را اون
بچه های محروم بودن و اون خلاء عاطفی رو دارن خدا رو شکر که نتونستن
همدیگر رو پیدا کنند الهی که از این به بعد حالشون خوب باشه واقعا چرا
این خانم وقتی می بینه همسر معتاد و تکیه گاه خوبی نداره آخه چرا سه
تا بچه که بعد لطفی ها رو بزاره بهزیستی و نتواند از پس اش بر بیاد
و اقعا چرا پدر و مادرها وقتی با هم خوشبخت نیستن چرا بچه ای به دنیا
میاد اول زن و مرد همدیگر رو باید خوشبخت کنند اول دو طرف مهم
هستن بچه درجه دوم هست با اینکه خیلی عزیز هست ولی خانمه
هم اقتدار نداشته اگر نه خیلی خانمها این شرایط بد تر هم داشتن
هم همسرشون رو از اعتیاد نجات دادن و هم بچه های موفقی
به جامعه تحویل دادن ولی ما هم نمیشه بگیم که تقصیر کدوم بوده
تو هم که باورت نمیشد که یک مادر چنین کاری با بچه اش انجام بده
واقعا الان تو جامعه ما وقتی فقر و اعتیاد داره بیداد میکنه هیچ چیز
ممکن است الهی ریشه هر دو بر انداخته بشه الهی آمین
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,