زین حسبگاه **آواز می دهد به همه خفتگان ما
در کارگاه روشن فکر جوان ما**بیدار می کند همه شور نهان ما
بر بام این سرای که کردش ستم نگون **استاده است همچو یکی گوی واژگون
می کاودش دو چشم**تا هره های مرگ نما را کند جدا
از چهره های خشم **تا فکرهای گمشدگان را
که کارشان همیشه ویران کردن است**وآثار این خرابی شان هر دم به گردن است
از فکرهای دیگر یکسوی تر کند**تا نیم مردگان را
کا فسرده شوقشان هم از او خبر شوند**اول به رنگهای دگر روی می کند
تردید می فزاید** در ساحت غبار پر از شکل جانور
تصویر آتشی بنماید با سوزشی دگر **می سوزد آنجه بینی
وز خشم چیزهای سیه میکند سفید **آنگاه می نماید از این سقف تیره سر
یعنی دمید از پس شام سیه سحر**نزدیک شد رسیدن مرغ شکسته پر
(نیما یوشیج)
:: برچسبها:
حافظ,