چکار می کنی دلم برایت تنگ شده نگرانت هستم عزادرای هایت قبول باشه وای جایت خالی

الان داره بارون میباره چه عطر خوبی بارون داره الان از روضه بر گشتم انقدر این همسایه هامون

اصرار که حتما بیای منم دو روزه میرم همسایه ما در دوازده ماه سال روضه دارند هر کدامشان

هم ساعتهای مختلف می گیرند الان که محرم است که از صبح تا اخر شب مامانم

که خدا حفظش کند که وقت نداره ولی من نمیرم مگر بعضی مراسم هایی مثل

محرم باشه برم دیروز فعال شده بودم سه تا روضه رفتم اینجا همه جا هر شب

شام میدهند واقعا خدا بهشون توان بدهد خیلی سخته انقدر جمعیت را دل خیلی

بزرگی میخواهد مخصوصا که هر غریبه ای که وارد مجلسشون بشود با روی باز

پذیرایی می کننداین خیلی مهمه وای ایام پر خوری و چاق شدن شروع شد

منم که شکمو راستی تو شله مشهدی خوردی خیلی خوشمزه هست من

که عاشقشم از بس خوشمزه است راستی امسال اگر خواستی عاشورا

غذا بدهی شله مشهدی بده تهران چون کمتر این غذا ها هست خیلی همه

خوششون میاد یک غذای فوق العاده خوشمزه است و سنگین است راستی

نذرت همینطوری بوده یا قبلا نذر کردی بگو دیگه تو هم که جوابم را نمی دهی

ولی من هر شب نذر کردم برم روضه و برای آرامشت و غم ات دعا می کنم برای

رسیدن به موفقیتت واسه کاری که آنقدر بابت اش رنج کشیدی و حالا از این و اون 

طعنه می شنوی بدون خدا هست و کمک ات می کند پس آروم باش و نگران نباش

عزیزم واسه عشقمون هم که در صدر آرزوهایم هست دعا می کنم که اگر تو هم

واقعی من را دوست داری گره این عشق باز بشه باززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز

چون خیلی دلم بعضی موقع ها می گیرد و گریه می کنم و کمی باز آروم میشم

امسال بالاخره  مامانم و بابام رضایت دادن که ببرنم کربلا از بس که گفتم حالا

کارهای خدا می خواهیم سه نفری بریم چون مامانم دوست داره این جاها دسته جمعی بریم و چون داداشم که نمی تونه بیاد و خواهرم و همسرش

که فعلا انقدر در گیر هستن گفتن نمیایم ولی کارهای همسرش مشخص نیست

موقعی که بخواهیم بریم میگن ما هم میایم البته قراره چهل و هشتم به بعد بریم

که خلوت تر هست حالا ببینیم قسمت چه میشد امسال میشود برم دعا کن برم 

نمیدونم چرا فکر می کنم امام حسین دعایم را بر آورده می کند اینجا کنار امام رضا

هستم همه اینجا میان حاجت می گیرند و من میخواهم برم جای دیگر نمیدونم شاید

جلوی امام رضا رو سیاه هستم و بعنوان یک مشهدی همسایه خوبی نبودم نمیدونم

شاید بیشتر انتظار از ما دارند راستی دیروز ظهر رفتم بالاخره لوازم التحریر که برای

بچه های نقطه صفر مرزی خریده بودم را بردم از هر وسیله  ای 15 عدد خریدم به

عدد روز تولدت الهی این بچه ها بهترین اتفاق براشون بیفته در اینجا فقط یک مکان بود

اون هم شاندیز روبه روی موج های خروشان نباید اون مکان می گذاشتن مسیرش

از داخل شهر فاصله دارد و بعضی ها زورشون میاد بروندامروز هم کلی وسیله و مانتو 

و لباس و کیف و هر چی که اضافی داشتم تمیز کردم و مرتب روی هم گذاشتم و یکی

از همسایه هامون امد برد میگفت اگر بدونید چقدر تشکر می کنند و خوشحال میشوند

واقعا آدم حالش خوب میشود انقدر پیراهن مجلسی داشتم که تا حالا نپوشیده بودم

به عنوان لباس عروس دادم بهشون که واسه مراسمشون بپوشند واقعا مردم باید

به هم کمک کنند اگر از اون بالایی ها که فقط اختلاس میشنویم انشاءالله امام حسین

خودش کمک کندمن برم که به روضه بروم اگر رفتی روضه مدیونی واسه عشقمون دعا

نکنی تو خیلی بیخیالی و من دارم حرص می خورم حرصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصصص