دیشب به همگی خوش  گذشت چقدر خوب که چند ساله کنار بچه های بهشت امام رضا 

تولد می گیری فکر کنم خیلی حالت خوب بشه الهی که همیشه خوب 

باشی و نبینم و غمگین باشی ولی چشمات هنوزم غم داره واقعا چرا ؟

دوست ندارم ناراحتی ات را ببینم دوست دارم همیشه لبخند داشته باشی 

و شیطنت کنی و لج آدم را در بیاری و سر به سر بذاری ولی آنطوری 

نیستی لبخند هایت مصنوعی شده و انگاری دلم و دماغ هیچ کاری را 

نداری امیدوارم سریعتر حالت خوب بشه با ورزش بوکس آرومتر بشی 

و از حالت خمودگی در بیایی نمیدونم شاید من این حس را می کنم که 

مدتی هست این شکلی شدی دیشب حتما خیلی خوش گذشت وای 

خیلی خوشحالم امسال از همه اون سالهایی که منم کمک به بچه های 

بهشت امام رضا ع سهم کوچکی داشتم امسال هم همین طور ولی امسال 

هم اون طوری کمک کردم هم اینکه به آقای سعیدی پیامک زدم و گفتم 

که من پانصد هزار تومن به حساب شما می ریزم و شما آن مبلغ را جداگانه 

کنار بگذارید غیر از حسابی که گذاشته شده بود ولی گفتن همون حساب 

بریزید من آن مبلغ را از حساب خارج می کنم و جداگانه می گذارم کنار 

چون بهشون گفتم مبلغی جداگانه غیر این مبلغ دویست تومن بود را به حسابی که گفته بودن برای بچه ها واریز کردم و به علاوه آن پانصد 

تومن ولی این نذر بخاطر عشقمون بود به آقای سعیدی گفتم برای 

روز تولد برای بچه ها حله هوله و ... بخرند و که بچه ها خوشحال 

بشوند خدا رو شکر که فکر کنم خوب برگزار کرده اند مدل کیکی 

که برایت گفته بودم فرق داشت انجام ندادند گفتم از رنگ فیروزه ای 

استفاده کنند که اونم انجام ندادند و دیروز صبح بهشون گفتم که آقای 

یراحی را هم دعوت کنید که فکر کنم دعوت نکردند یا دعوت کردند 

کار داشتند خیلی دوست داشتم ایشون هم دیشب اونجا می بودند 

چون خیلی مدیون شون هستم و دوست داشتم در کنار تو در این 

شادی سهیم می بودند ولی خوب چه میشه کرد آقای سعیدی یک 

خورده لجباز تر هستند ولی دستشون درد نکند خیلی در حقم برادری 

کردند و سورپرايز دیشبم رو خوشت اومد امیدوارم که خیلی خوشت 

اومده باشد از روز شنبه که آقای سعیدی آدرس  بهشت امام رضا 

را دادند که برای آقای اصلانی بفرستم خیلی خوشحال شدم و با تمام 

عشق آن را برای تو فرستادم ولی هیچی نگفتم که سورپرايز بمونه 

نمیدونم شاید هم خوشت نیومده باشد ولی اون تابلو رو خیلی خیلی 

دوستش دارم ولی با تمام عشقی که به تو دارم و با تمام وجودم تقدیمش 

کردم امیدوارم اون تابلو باعث شود که تو به آرامش برسی و این را به 

همین نیت برای تو فرستادم و به نیت تو کارش کردم وقتی تموم شد 

خیلی حس بی نظیری داشتم اول فکر می کردم الکی فکر می کنم ولی 

وقتی هر کسی خونمون میامد و ساعتها محو این تابلو میشد و می گفت 

چه حس خوبی این فرشته به آدم میدهد انگاری با ما حرف میزند این را 

خیلی ها گفتن امیدوارم برای تو هم حس خوبی دست بدهد و میدونم 

که نقاشی خیلی دوست داری و امیدوارم این سبک نقاشی را هم دوست 

داشته باشی و این تابلو تصویر یک فرشته است که دارد بالهایش را می کند و اسمش چرا؟ نام دارد و یک بسته دیگه هم برایت فرستادم یک کتاب شاهنامه فردوسی 

و یک بسته که زرشک و نبات و زعفران و هل هست که البته اونو برای 

مامان گل ات فرستادم و البته برای عشق شکمویم که داره تازگی ها 

سخت ورزش می کند نوش جانت و اینکه یک دفتر کوچک که رویش 

تسبیحی که از مکه خریده بودم به نیتت و اونجا دور خونه خدا متبرک اش 

کرده بودم و برایت گذاشتم و البته آب زمزم که به نیتت آورده بودم هر 

چه فکر کردم دیدم صورت خوشی ندارد که بفرستم توی اون دفترچه کوچک 

که رنگش شکلاتی روشن است برایت نوشتم از عشقم به تو امیدوارم 

آقای سعیدی اون دفتر را باز نکرده باشند و به دستت رسانده باشند 

چون بهشون تاکید کردم اون بسته باز نشود همه را کادو کرده بودم و 

رمان فیروزه ای زده بودم همه رو آقای سعیدی خودشون دوباره رمان 

زدند و باز کرده بودند خیلی نگران بودم که در پست قاب بشکند که خدا 

رو شکر نشکسته بود آقای سعیدی لطف کردند دیروز صبح پیامک زدند 

گفتند به کسی نگویم گفتند امشب قراره تولد برایت بگیرند و گفتند 

قاب سالم است راستی وقتی نوشته هایم را می خوانی فکر کنم 

از خنده فقط درد دل بشی ببخش اگر صحبت هایم دست وپا شکسته 

بود و شاید مفهوم عشقم را خوب بیان نکرده باشم امیدوارم به بزرگی 

خودت ببخشی با تمام صداقت و بدون ریا و تظاهر گفتم و واقعا 

عاشقانه بدون دروغ حرفهایم را با زبان خیلی عامیانه بیان کردم 

امیدوارم عشقم را باور کنی و اگر تو هم احساسی داشته باشی 

یک حرکتی انجام میدهی ولی من عشق زورکی و با ترحم را نمی خواهم 

دلم میخواد مثل من با تمام وجودت بخواهی و من فقط شخصیت خودت 

رو دوست داری و نه بخاطر شغل ات مجبور شدم در کنار هوادارانت 

من هم کادو را پست کنم دیدم راهی به نظر نرسید دیگه انگاری 

معجزه بود خیلی عجیب بود شاید حرفهایم را باور نکنی فقط 

عشق تو شبیهه معجزه است انگاری خیلی خیالم راحت است تو 

تمام این سالها همین طوری خیلی آرامش داشته ام انگاری همه 

کارها و همه حرکات و پیام هایم یک نیرویی عجیب داره هدایتم 

میکنه که دست خودم نیست و همه چی باور نکردنی ایست 

نمی دانم خیلی عجیب است فقط خدا می داند شاید برای تو 

هم اتفاق افتاده شاید تو هم درگیر باشی در گیر عشق رنگ 

و رخسارت و چشمهایت شبیهه عاشق ها شده است ولی فکر 

کنم نمی خواهی باورش کنی امیدوارم شک ات به یقین برسد 

جواب تو هر چه که باشد من به نظر و خواسته تو احترام می گذارم 

چون تو را عاشقانه دوست دارم سالهاست که عشق تو رو تو سینه 

حبس کرده ام ببخش اگر کاری کردم که تو ناراحت شدی امیدوارم 

از دستم ناراحت نشده باشی چون من واسه عشق به تو سالهاست 

می جنگم با درون خودم که شاید عشقت سرد بشه ولی نشد خیلی 

سعی کردم ولی روز به روز دارم آتیش می گیرم دیگه از کنترل 

خودم خارج شده واقعا ببخش شاید تو انقدر دوست داشتن را 

دوست نداشته باشی ...... دلم میخواهد شاد باشی همیشه 

عزیزم راستی چقدر انگشتر قشنگی دیشب دستت بود چقدر 

رنگ آبی به دستهایت می آید ای جانم