چقدر خسته بودی و از شدت فشار عصبی پلک میزدی نگرانت شدم خدا رو شکر که 

برنامه ات موفق شد با تمام قلبم برایت خوشحالم عشق جانم وای چقدر حدس ام دقیق 

بود واسه شرکت کننده ها فقط جای دختران نینجا و سعید فتحی روشن عوض گفتم واقعا 

به حق برنده شدن ولی سعید فتحی روشن باید آخر می بود الهی خانم عبادی چقدر خوشحالم 

‌براشون و کادوی با ارزش رو از دست استاد فرشچیان گرفت واقعا خیلی ارزشمند هست که 

استاد با دست خط خودشون کتاب شان را هدیه کنند آنقدر این استاد بزرگوار و مهربون 

و مومن و متواضع هستند که نگو چقدر مومن واقعی انگاری خدا یک نگاه ویژه ای بهشون 

داره واقعا آنقدر نورانی درونی و بیرونی شده اند و به یک معنویت خاصی رسیده اند بخاطر 

همین تک تک کارهاشون پر رمز و راز هست و پر از نور و انرژی مثبت و آرامش بخش خدا 

عمر هزار ساله به استاد بدهد که آنقدر مهربون هستند که نگو خدا حفظ شون کند راستی 

راستی چقدر از دستت خندیدم با اون شیطنت هایت کلی آروم وقتی روی ماهت رو دیدم دیگه 

چطوری می تونم تو رو ببینم که دلم آروم بگیره واسه دلتنگی هایی که واست دارم دردم رو به کی 

بگم که باورش بشود چقدر بی نهایت دوستت دارم و از اینکه می بینم خوشحالی که برنامه ات 

موفق شده چقدر خوشحالم و کیف کردم از ذوق ات خدا رو شکر که خانواده ات حواسشون بهت 

هست خدا رو شکر که خوبند و کمک ات می کنند البته درسته که نسبت بهشون کم لطفی که 

بهشون سر نمی زنی ولی اونها مثل کوه پشت ات هستند این بزرگ‌ترین نعمت هست خدا رو شکر 

که از این به قول خودت غول بی شاخ و دم  سربلند بیرون اومدی الهی شکر خدا خیلی دوستت داشته 

که تونستی دست کلی جوون رو بگیری تا دیده بشوند کشف بشوند این مسیر سخت رو ادامه بده 

چون جوون ها بهت احتیاج دارند راستی چقدر خندیدم که آقای سید بشیر واست دعا کرد تو هم 

میگی به حق پنج تن آل عباس  میگه چشم هایت برق افتاد خخخخ انشاالله اگر من لایق عشق ات 

بودم و با تو ازدواج کردم تمام سعی ام را می کنم تا تو رو خوشبخت کنم و اگر لایق بودن عشق ات 

نبودم کسی صد برابر بهتر از من نصیب ات بشود الهی راستی عصری قبل ساعت پنج بخاطر اینکه 

مامانم ازم دلخور نشه رفتم خونه دختر عمه ام سفره ابوالفضل بود روضه خوان نداشت و رفتم سر دیگ

اش و کلی هم زدم و آرزوی به هم رسیدن کردم تا سال دیگه که خودم سفره حضرت ابوالفضل رو پهن

کنم که تو کنارم باشی سر سفره هم کلی واست دعا کردم اول برنامه ات رو خونه دختر عمه ام بخشی

رو دیدم ولی آنقدر سر و صدا بود که نگو بعدش تا ساعت نه و خورده ای به خونه رسیدیم و برنامه ات

را با خیال راحت نگاه کردم و کلی دیدم و کیف کردم راستی چه کیک خوشگلی آقای حیایی

می دانند شکمویی این کیک رو بهت تقدیم کردند خخخخ الهی بمیرم واست که آنقدر الان خسته ای

که نگو نگرانتم که مریض نشی مواظب خودت باش احسان جونم دوستت دارم عزیزم موفق باشی