بذار بدجور دلتنگتم جایت شبی خالی بود بدجور رفتیم خونه خواهرم تولداش بود
با داداشم عصری رفتیم واسش کادوی تولد خریدیم انقدر گشتیم که چی بخریم
آخه همه چی داره به فکرم رسید آکواریوم بخریم چند وقته گفته میخوام بخرم از موقعی که
داداشم آکواریوم واسه خودش درست کرد علاقه پیدا کرد آنقدر داداشم ماهی ها
رو به گشتن داده که نگو یا ماهی ها با هم سازگار نیستند همدیگر رو می زنند
به قصد گشت بعد هم چند روز بعد میمیرند من موقعی که رفتم کیش غواصی
واقعا دنیای ماهی ها زیر دریا بی نظیر هست واقعا لذت بردم چه رنگ بندی ماهی زیر دریا بود
ادم کیف می کرد دیگه خلاصه منم از دنیای ماهی ها خوشم می آید خیلی دوست
دارم کف خونه آکواریوم ماهی باشد خیلی جالب میشود خلاصه شبی خواهرم
لازانیابا الویه و سوپ و کشک بادمجان درست کرده بود و ژله و بستنی و میوه
تنقلات و کیک تولد آنقدر خوردم که الان در مرز ترکیدنم همه رو رو هم رو هم
خخخخخ باز دو کیلو فکر کنم وزنم رفت بالا کنترل شکمویی ام دست خودم نیست
مامان و بابام کادو واسه خواهرم سه دست بشقاب و سه دست پیاله کریستال
خریدند و شوهر خواهرم هم دویست دلار پول داد و بچه هایش هم کتاب هدیه
دادند خلاصه جایت کنارم خیلی همیشه خالیست حسابی خوش گذشت به یادت
بودم عزیزم دوستت دارم خوب بخوابی
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,