صحبتهایی با احسان جونی عشق بنده

.....................



صحبتهایی با احسان جونی عشق بنده

سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم خیلی خیلی دلم واسه حرف زدن باهات 

تنگ شده بود این هفته ای که اینترنت نبود چقدر سخت گذشت که نمی تونستم 

باهات حرف بزنم چقدر اوضاعی بدی بود چقدر جوون و بچه و پیر گشته شدند 

وچقدر الان زندان های سیاسی پر شده بخاطر اینکه مردم میخواستند به گرانی 

بنزین اعتراض کنند و حق شان را بگیرند چه مملکتی زندگی می کنیم که یک عده 

آخوند بی مغز بر ما حکومت می کنند ای کاش امام زمان ظهور کند و ما را از شر 

اینها نجات دهد من توی این هفته اینقدر ناراحت بودم که نگو آنقدر بی بی سی رو 

دنبال کردم خیلی نگران مردم بودند که اونها که بخاطر ما به خیابان ها ریختند و شهامت 

داشتند و حاضر شدند از جان خودشون بگذرند تا صداشون شنیده شود ولی جوابشون 

رو با اسلحه پس دادند خیلی سران مملکتمان رذل و بی انصاف هستند خدا باعث و بانی 

این کشته ها را نیست و نابود کند الهی مردم حق هیچ اظهار نظری ندارند واقعا دردناک هست 

خودشون یک عده را مسئول کردند که بانک ها و اموال شخصی رو و قرآن را آتش بزنند و بگویند 

مردم اغتشاشگر هستند خدا به همه عزیزان داغ دار صبر بدهد الهی و همه رنگ خوشحالی را 

ببینند الهی الهی الهی راستی احسان جونم تو چه می کنی حالت خوبه خسته کارهایت نباشی 

عکس های چهار آذر که مراسم تقدیر از تهیه کنندگان سینما بودم دیدم ای جانم چه لاغر و خوش 

تیپ شده بودی کلی قربون صدقه ات رفتم واست اسپند دود کردم صدقه گذاشتم کنار که از چشم بد 

دور باشی چقدر کت و شلوار ابی و با جلیقه قهوه ای بهت میاد خیلی با نمک شده فقط ریش ات رو 

کوتاه کن که خیلی ریش ات سفید شده قبلا اصلا ریش دوست نداشتی بذاری چی شده متحول شده 

هاااا ای جان دلم قربونت برم عزیزم راستی واست بگم که این روزها چقدر در گیر بودم یک سالی هست 

خواهر دامادمون به سرطان روده مبتلا شده طفلی همه اش واسه مداوایش مشهد میامد چون برای اطراف 

مشهد زندگی می کردند و مدام خواهرم می رفت بیمارستان بالای سرش هر دو هفته دو روز شیمی درمانی 

میشد طفلی ۴۵سال بیشتر نداشت و سه تا بچه دو تا پسر ویک دختر که یک دختر و پسرش دو قلو بودند

و همسرش کارمند بانک هست حالا بعد یک سال درد و ناراحتی و عمل پنچه نرم کردن با این مریضی 

دو هفته ای هست که بیمارستان بستری بود و فشارش روی چهار بود و دکتر گفته بود که دستگاهها رو 

بکشند ولی همسرش و پدرو مادر همسر خواهرم اجازه ندادند پنج شنبه اون هفته فوت شد و ما رفتیم 

شهرستان چون اونجا محل زندگی و مراسم اش بود یکی از شهرستان های اطراف مشهد 

بود دیگه دیشب رسیدیم مشهد طفلی خانواده اش آنقدر گریه کردند خواهرم چقدر زحمت کشید 

واسه خواهر شوهرش ای کاش نتیجه میداشت طفلی بچه هایش که بدون مادر بزرگ میشوند 

واقعا خدا صبر بدهد وای نگو از مراسم عزاداری که چقدر من از رفتنش 

واهمه دارم آدم نمی دونه چطور باید رفتار کند به صاحب عزا چطوری دلداری 

بدهد واقعا خیلی باید آدم تو رفتارش دقت کند که همه نگاه ها به سمت هم هست 

فقط مواظب هستند که سوتی های اطرافیان رو بگیرند واقعا مراسم سخت و دردناکی 

هست من اصلا از رفتنش خوشم نمیاد ولی بعضی موقع ها واقعا واجبه باید

برویم و از همه مهمتر آدم یاد می گیرد چطوری برخورد کند من از اولین بار 

که مرده رو دیدم موقعی بود که مادربزرگم رو دیدم واقعا برای اولین بار تجربه 

تلخی بود ولی اصلا وحشت نکردم چون مادربزرگم آنقدر خوشگل و نورانی 

شده بود که نگو هر کسی میامد ازش تعریف می کرد انگاری رفته بود ارایشگاه 

انقدر خوشگل شده بود خدابیامزدش بابا بزرگم هم همین طور بود ولی نه به اندازه

مادربزرگم واقعا حیف بزرگترها که رفتند انشاالله که هیچ کس غم نبینه راستی واسه 

تولدی که بهشت امام رضا برگزار میشود لباس روشن بپوش و خوش تیپ برو و اینکه 

ریش هایت رو کوتاه کن دلم باز بشه وقتی عکس هایت رو می بینم دلم واست خیلی 

تنگ شده بود دیشب نتونستم از خستگی باهات صحبت کنم تو فکرت آنقدر بودم که 

دیشب خواب ات رو دیدم آنقدر خوشگل شده بودی و بهم خبر دادند که داماد شدی 

منم آنقدر تو خواب گریه می کردم بلند بلند که چرا تو رواز دست دادم البته می گویند 

هر کس در خواب گریه کند غم اش برطرف می شود و خبرهای خوشی بهش می‌رسد 

انشاالله که گریه این عشق باز شود راستی من به آقای سعیدی گفتم یک ماه پیش 

دل به دریا زدم گفتم که من تورو چقدر دوست دارم بنده خدا فکر نمی کرد متعجب 

شد گفتم در حق ام برادری کند گفت من کاری از دستم بر نمیاد فقط اینکه بسته رو‌

به دستشون برسونم نمی دونم شایدامسال عشقم رو باور کردی و حرفی زدی و من 

رو که ده سال چشم انتظار توام خوشحالم کردی من منتظرت می نشینم عشق را باور کن 

مواظب خودت باش احسان جونم 





:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 6 / 9

و ساعت 4:36 بعد از ظهر



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by cheshmanabi ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




................................................ النازپوراسماعیلی ............................................. به صفحه اینستاگرام نقاشی ایرانی من بپیوندید: INSTAGRAM_IRANIAN1PAINTING ............................................. به صفحه اینستاگرام آشپزی من بپیوندید ... lnstagram- cheshmanabi ............................................... https://instagram.com/shayda_wear?igshid=10z6vflya9ey6 مزون مانتوی اینجانب دراینستاگرام عضو شوید ممنون




الناز پوراسماعیلی
















حافظ , دلنوشته غم فراق , دلنوشته لحظه قرار عاشقی , دلنوشته فراق , سهراب سپهری , مولانا , شعر , سخنان بزرگان , دلنوشته چشمان بی فروغ , آشپزی 2 الناز , جک , آشپزی الناز , دلنوشته غم فراق , مینیاتور , صنایع دستی ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 2659
بازدید ماه : 6186
بازدید کل : 776678
تعداد مطالب : 24293
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



صحبتهایی با احسان جونی عشق بنده

<-PostTitle->

<-PostContent->

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
[ ]
................................. ???????????????? ...........................

دانلود آهنگ
.............................

دانلود آهنگ
.................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
........................................

دانلود آهنگ
...........................................

دانلود آهنگ
.........................................

دانلود آهنگ
...........................................