من بگم این نشون میده که هر چیزی که قدمت داشته باشه باید دونست
چه اشیاء باشه چه بزرگترها که برکت هستند
ولی من فکر میکنم همسرش عتیقه جات خیلی دوست داشته داره
میبره تا دکور خونشون بشه من یک چرخ خیاطی مال 100 سال
پیش هست مال مادربزرگم بود روی یک صندوقچه قدیمی تو خونمون
گذاشتم و تمام عتیقه جاتی که مادربزرگم به یادگار گذاشته کلا خونمون
موزه شده
وای مادربزرگ مادریم نمیدونی چقدر عتیقه دوست داشت خونشون
پر از عتیقه جات بود تازه از فامیلها هم میخرید خدابیامرزدش
هر موقع میگفتی مامان بزرگ یک کدوم از عتیقه جات رو به ما بده
میگفت هر چی بخواین میخرم ولی به عتیقه های من کار نداشته باشید
آدم دلش میگیره که نیستند الان مادربزرگم 9 ساله رفته و پدربزرگم
4 ساله قبل عید اموالشون بین مامانم و خاله ام تقسیم شد
سهم مامانم یک خونه ویلایی 300 متری شد و یک باغ 5000 متری
ولی چه فایده که خودشون نیستند بعضی موقعها خیلی دلم براشون تنگ
میشه دیگه چاره ای نیست فقط اگه بشه واسشون خیرات کرد ناراحتت
کردم عزیزم ببخش راستی یک خورده از عکسهای بچگی هات بذار و از شیطنت
بچگی هات بگو خیلی برام جذابه من عاشق آدمهای شیطون و بلا هستم
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,