عزیزم چقدر امروز اذیت شدی خیلی سختت بود روزه هم که بودی نمیشد موقع
برنامه آب ولرم بخوری ای جانم چقدر صدات گرفته بود مواظب خودت باش
و هم چنین به فکر خودت باش عشق مهربونم وای امروز چقدر موضاعات
هم جالب و هم تلخی داشتند چقدر از عشق به همسرشون قشنگ صحبت
میکردند آدم منقلب میشد چقدر صبور بودند و پر امید و انگیزه و پشتکار
واقعا آدم لذت میبره وقتی چنین آدمهای موفقی رو می بینه آدم با هدف
تر تو مسیر زندگیش قدم بر میداره چقدر سرطان تو جامعه زیاد شده و
هیچکس فکری بر نمیداره ما که خدا رو شکر تو خانواده و فامیل نداریم
نه دیابت نه سرطان و...... الهی هیچ کس مریض نشه و کارش دکتر
و دارو نیفته مامانم همیشه میگه همیشه خدا رو شکر کنید بابت سلامتیشان
که این خیلی با ارزش است و با هیچ پولی بدست نمیاد مامان من خیلی تو
زندگیش قوی و مقتدر عمل میکنه و همیشه به همه روحیه میده ولی
برعکس بابام اگه یک سرماخوردگی جزئی داشته باشه انقدر دکتر میره
و باید همه بهش توجه کنند و خیلی تو مریضیش دل نازک میشه عاشقشم
خیلی با مزه و با حال است و ما هم تو این بابت به مامانم رفتیم خیلی
محکم و مستقل بار اومدیم مامانم هم دوستش دارم ولی خیلی جاها باهاش
اختلاف سلیقه دارم مثلا خیلی مامانم مردانه تو زندگی رو حیاتش میشه ولی
من اصلا نمی پسندم خانم باید جابگاه خانم باشه و آقا هم باید جایگاه آقا رو داشته
باشه یا مثالهای دیگر .......
ولی خوب با بابام خیلی خوب هستند ما هیچوقت ندیدیم اینا با هم قهر و دعوا
کنند عشق تو زندگی از همه چی ارج تر است وقتی دو نفر عاشقانه
همدیگر رو دوست داشته باشند حاضرند نون خشک بخورند ولی اون رو
با عشق پیش هم میخورند اینا الکی نیست وقتی کسی رو دوست داری
واقعا دیگه خودت رو نمی بینی فقط نگران اونی هستی که دوستش داری
دلم میخواد تو این شب های عزیز فقط حرفامو باور کنی ببخش اگه بعضی
موقعها از دستم ناراحت میشی امروز با کلی انرژی های خوب کارت
رو شروع کنی و سرماخوردگی ات خوب خوب بشه دیگه نبینم سرما بخوری
که خیلی ناراحت میشم امیدوارم از دوست داشتنم حالت رو بد نکنم
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,