.....................




میدانی دلتنگی درست مانند آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی که تمام شده است اما یک دفعه همه وجودت را به آتش میکشد
دلـتــنـگـــــــی
لجبازترین حس دنیاست 
هر چه برایش توضیح دهی
بیشتر پاهایش را به فرش دلت
می کوبد 
گریه می کند
بهانه می گیرد 
نق می زند
خسته می شود 
و 
خوابش می برد
امان از لحظه ای که بیدار شود 
داغ دلش تازه می شود
عجیب د ل ت ن گ
اسـمت را
صـدا زدم
هــوای شـهر عاشق شد
واژه های شــعر خندیـدند هر روز و شبم بخیــر شــد
وقتی بیایی
شعر گفتن را
میبوسم و
میگذارم کنار دوست داشتنت
شاعرانه ترین کار جهان است
میخوام بهت بگم :
اگه تو کنارم نیستی هیچ چیزی قشنگ نیست
دنیای رنگیه من تبدیل میشه
به دنیایی سیاه سفید و برفکی
تو کنارم نیستی خوردنِ
بستنی و شیرکاکائو بهم مزه نمیده
لبخندِ رو لبام میمیره و خیال تو
بلد نیست منو از ته دل بخندونه
من مثل یه معتادَم که تنها مخدری
که حالمو خوب میکنه خیال تو هست
ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﯿﺞ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ
ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﺷﻮﯼ ﺍﺯ ﻣـﻦ
ﺯﻣﯿﻦ ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ من ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻋﺎﺷﻖ تو شدم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 30 / 4

و ساعت 6:55 قبل از ظهر



با من
به زبان بوسه نه
به زبان آغوش نه
با من به زبان ساده ی دوستت دارم
حرف بزن
به زبان مادری ام
با من به زبان شیرین
عشق حرف بزن
تمــــام اکسیـــژن
هـای دُنـــیا
را هم بیاورنــد بــه
کــارم نمیــایــد
مــــن پـُــر از
هــــوای تـــو ام
و من برای‌ِ آن که
از خودم خبری بگیرم باید از تو شروع کنم نفسی نمی کشم مگر اینکه با یادِ تو باشد قلبم نمی تپد
مگر این که یادش باشد زندگی دوباره را از کجا شروع کرده است مگر اینکه یادش باشد برای چه می تپد با یه احساس پاک و قلب بی ریا
و به اندازه تمام خوبیهای دنیا
دوسِت دارم و برام مقدسی
از ته دلم از خدا میخوام تمام آرزوهات
جزء داشته هات بشه و هیچ وقت
غم ب چشمای قشنگت و ب قلب
مهربونت نیاد
پیدا کردنت یکی از قشنگترین چیزای این دنیا بود خدا رو برای داشتنت شاکرم
دوستت دارم تااا ابد
من آن چادر پر از گلم
پر از رازقی های رویاهایت
بیاویز مرا به دیوار دلت
اگر خواب هایت
سنگین شده مرا ببخش بیداری که قسمتمان نشد در رویا دوستت می دارم
جانانَـــم آغـــوشِ من تنها جاییست
که میتوانی دَغدغه هایت
را بدون هیچ نگرانی درآن جا بگذاری همه جُوره پات وایســــتادم
این قَشنگ تریـن جمله ایست که
میشه از یه دختر بشــنوی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 28 / 4

و ساعت 11:23 بعد از ظهر


تو را دوست دارم‌بیش تر از یک نگاه معمولی
بیش تر از گرمای خورشید برای زمین
بیشتر از حس سرمای شب زمستانی که یک آدم برفی دارد
و بیشتر از خاک برای گل‌های خانه‌ی مادر بزرگ
من حتی تو را بیشتر از آب برای ماهی قرمز سفره‌ی هفت سین خانه‌ام دوست دارم
حتی بیشتر از ارتفاع
برای یک پرنده ی مهاجر
و این گونه خودم را جای همه جا می زنم
تا بدانم دوست داشتنت چگونه است
اما زمانی که خودم را
جای گل ماهی و پرنده می‌گذارم
دلم برای داشتنت بیشتر تنگ می‌شود
و حالا خوب می‌دانم
دوست داشتنت یعنی چه
یعنی یکی و پیدا کنید که جایِ ابراز علاقه‌های زیاد
جایِ عاشقتم گفتنای بی وقفه فقط بلدتون باشه
بدونه الان که داری با بغض حرف میزنی از چیزی دلخوری
بدونه وقتی تند تند حرف میزنی عصبی و ناراحتی
بدونه وقتی زیاد سکوت میکنی دلت گرفته
بدونه وقتی داری پشت سرهم بهش زنگ میزنی
از رویِ نگرانیه نه گیر دادن وخیلی چیزای دیگه
اینکه بلدت باشه مهمه
اینکه بدونه الان چه حرفی و چه کاری خوشحالت میکنه مهمه
اینکه بیشتر از خودت بلدت باشه مهم‌تره
وگرنه همه بلدن بگن دوست دارم عاشقتم تو مال منی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 27 / 4

و ساعت 11:57 بعد از ظهر


سلام احسان جونم دوستت دارم با تمام قلبم ای کاش حس تو همین بود و میامدی همدیگر رو می دیدیم ای کاش ….


شب ها کنارم بنشین
از دنیایت برایم بگو
از قرارهایی که می گذاری
و از حساب و کتاب هایی که می کنی
من هم برایت قهوه می ریزم
و لحظه شماری می کنم
حواست پرت شود
اشتباهی نگاهم کنی
و از دهانت بپرد
بگویی
راستی حال تو خوب است
و مرا ببوس
با گل سرخی که
شبنم روی آن نشسته 
با لبهائی گرم
چون گرمای آفتاب اول صبح
از زمین برخیزانم
با عشق
همچنان که دست هایت
سرزمین تنم را کشف می کنند
جهانم را فتح کن
و فرمانروایم باش
من تو را دوست دارم
چون سفر نخستین با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون غوغای درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه ی دیداری در قشنگ ترین نقطه جهان
تو را دوست دارم چون گفتن شکر خدا زنده‌ام
خوبِ من هیچ میدانی وقتی که نگاهت میکنم
پُر از خنده ام قلبم می خندد روحم میخندد
چشمانَم امّا از شوقِ دیدنت
عمیقاً می خندند
خلاصه اش کنم
در من هر چه هست
سراسَر خنده می شود و بس
شب و دلتنگی
و من
عجب شاهنامه ای
خدا کند
آخرش خوش باشد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 27 / 4

و ساعت 12:31 قبل از ظهر


یادمه قبلا یکی بهم میگفت
بالاخره روزی میرسه که یکیو ببینی
و دلت بلرزه براش
عاشق بشی فکرتو درگیر کنه
من زیر بار نمیرفتم ولی الان دقیقا تو همونی!
که با عکسات دلم لرزید،
میخوام بدونی که یه عمره نیستی  
دیوونه شدم عصبی شدم  
همش چشمم به گوشیمه روزی که  پیامتو ببینم یا بهم زنگ بزنی 
روزی که زنگ بزنب  ، باهات حرف بزنم 
انگار دنیارو دارم ،
پیشت اونقدر آرومم که حالم قابل
توصیف نیست!‌
میخام بدونی که خیلی خوشحالم که که عشقت رو‌درون قلبمددارمت????????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 25 / 4

و ساعت 11:3 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیز دلم شب ات خوش و فدای روی ماهت بشم عشق قشنگ زندگیم میبوسمت زیاد ..،.

میگن اولین ها هیچ‌ وقت

فراموش نمیشن و تو اولینِ من بودی

تو فراموش نشدنی ترین خاطره منی 

تو دورترین نزدیک منی

سهم تو از بودنِ من قلبِ من است

که جز تو برای کسی نمیتپد

هیچ‌ وقت یادت نره قلبِ یکی 

همیشه واسه تو میتپه 

شَب ها 

عجیب با خیال (تُو) هم

آغوش می شوم آنقدر که

بوسیدنَت تمامی ندارد  

یه جوری تو قلبم ریشه کردی که 

به محض اینکه چشمامو میبندم تو رو میبینم 

وقتی بیرون میرم تورو کنار خودم میبینم

وقتی میخوابم خواب تو رو میبینم

میبینی

تو همیشه کنارِ منی حتی اگه نباشی

تو بهترین اتفاق زندگیم تمام خواسته ی من از این دنیا

بودن در کنار توعه 

تمام دارایی من میدونی که هرچی میگذره نیازم بهت بیشتر میشه 

ومن از انتخابم مطمئن تر میشم

دیدنت  کل وجودموپر عشق کرده

و همه چی فرق داره تک تک ثانیه ها با خیالت  قشنگتره

شادیام پررنگ تره وخنده هام بیشتر

جان جانانم

دردت بعمرم

همیشه قصه شب

در همین خلاصه شده است

تو غرقِ خوابی‌و

من غرقِ خیال  توام 

قربان مردُمک های سرگردان چشم هایت بروم 

قربان غم و شادی ات بروم 

تو چه هستی که جز در تو 

آرام نمی گیرم 

‌     من اگر پادشـاهِ بوُدم

شڪ نڪن لبـایِ قِـرمـزِ طُ

میشُد رنگِ پرچَـم ڪشـورم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 25 / 4

و ساعت 11:0 بعد از ظهر



شب را دوسـت دارم برای
غرق شدن درخیالت که
قشنگترین شب بخیر دنیای منی
عشق تو که مثل یک تیکه کیک شکلاتی
خوشمزه میمونه بهت علاقه پیدا کردم و
تو حتی خیالت هم بهترین پشت و پناه منه
شدی همه ی وجودم شدی تنها کسی که
میتونم بهش اعتماد داشته باشم و تا
همیشه ی همیشه بهش عشق بورزم
اے ڪاش
تو معلم انشاے من بودی
و من آنقدر
برایت دوستت دارم مے نوشتم
ڪه تو با خط ڪشِ سرخِ لبهایت
گونه هایم را عاشقانه جریمه مے ڪردی
و من به شوق بوسه هاے نفس گیرت
هر بار و هر بار و هر بار
تو را تومار تومار دوست ترت
مے داشتم
بذار اینطوری بهت بگم :
من قبل خواب بهت فکر میکنم
من توی خواب بهت فکر میکنم
من بعد خواب بهت فکر میکنم
من موقع دیدن فیلم مورد علاقم بهت فکر میکنم
من موقع غذا خوردنم بهت فکر میکنم
من همه‌اش بهت فکر میکنم
همیشه
   بی صدا 
          بی هوا
           دوسٺٺ دارم
        ؏شق چه بی منطق
                   دلٺنڪَی می آورد
????
کاش یه مغازه بود
آدم میرفت
میگفت
بی زحمت یه کم خیال خوش میخوام
ببخشید این خنده ها از ته دل چندن
آقا این آرامشا لحظه ای چند
این بی خیالیا که میپاشن رو زندگی مشتری چند
ازین روزایی که بی بغضن دارین
ازین سالایِ بی رنج اندازه دل ما دارین
این شادیا دوام دارن نه
کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا یه "زندگی" میخوام
بی زحمت جنس خوب



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 24 / 4

و ساعت 11:14 بعد از ظهر


....مُهرِ دیوانـگے ام را  تـو به دیوار نـزن
قصه یِ عاشقے ام را به فلک جار نزن

دلِ بیچاره یِ من را تو دمے مهمان ڪن
خاطراتِ من و دل را به شبے دار نـزن

من ڪه تسلیم و مطیعِ دلِ تبدار توام
نیشتر بـر  جگر و  بـر  دلِ تبدار نـزن

همه یِ جان و جهانـم تو ربودے از مـن
بے مروت! تو دگر زخمه به این تار نزن

روزِ محشر ڪه ز ایل و زتبارم پرسند
شافعم باش و دگر پیشِ دلم زار نزن

"مهر"بالطف و محبت به دلت تا مے ڪرد
لطف ڪن زخم  به آن دلبر و دلدار نـزن



:: برچسب‌ها: مولانا ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 24 / 4

و ساعت 11:14 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم چقدر دلم واسط تنگ شده از حالت خبر بده


ڪعبہ
چشمهاے توست
وقتے مرا
تا زیارت تو مے ڪشاند
زیباے من
قربانے منم ڪہ هر دقیقہ
با خداے چشمهایت مے میرم
مرا سرمه کن
به چشمهایت
بگذار ببینمت نگاهت کنم
بوسه باران
بنوشمت
باور کن من عشق را
همان اندازه که تویی
میخواهم
می خواهم بنویسم
از تو 
از ذهن آشفته ام
از دلتنگی هایی که همدم لحظه لحظه هایم می شوند
روزگار غریبیست
اما نه به غریبی روزهایی که نیستی
مَرا بفَهم‌هَمین‌گونه‌ِکه‌ِهَستَم
بٌگذاٰرهَمه‌ِبفَهمَند
حال‌ِمَن‌باتـٌو‌خوب‌اَستْ
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌اگر به تو رسيدم
همان شبِ اوّل دو چشمت را بوسه میزنم
آرام
گرم
طولانی
همان چشمهای عاشقی كه آنقدر به پايت ماندم
تا ثابت كنم
كسی که پيامی نمی فرستد
هميشه بی وفا نيست
سختی عشق ديده
نازِ ديده شدن می خواهد
وقتی قلبی صادق باشه
هيچ حرفی لازم نيست
چون عشق رو حتی ميشه تو سکوت شنيد
‏هرچقدر بیشتر عاشق یکی باشی
هم بیشتر اذیت میشی هم بیشتر لذت
می‌بری
و این زیباترین پارادوکس دنیاست



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 24 / 4

و ساعت 1:2 بعد از ظهر


روزی که بیایی
میبوسم
و کنار میگذارم
تمام
واژه های دلتنگی وتنهایی را
و
مینویسم
روزهای
خوب و شیرین
با تو بودن را
بی شک انروز می تواند بهترین
سکانس زندگی ام باشد
وقتی تو در کنارم باشی
همه ی اتفاق های خوب
گم شده اند در ازدحام نبودنت
می شود کسی بگردد و بگردد
دست یکی از آن ها را بگیرد و
تا سر کوچه مان بیاورد
و اتفاقی
آن اتفاق خوب تو باشی
هر شب در خواب راه میروم
تا به آغوش تُ برسم
میبینی
من مسیر دوست داشتنت را
حتی با چشم های بسته هم
از برم
و شب
آنجايش كسل كننده ميشود
كه تمامى مسيرهاى منتهى به تو
مسدود ميباشد
بہ تو ڪہ فڪر میڪنم،آرام میگیرم
متخصص حالِ خوبِ منی جانم
تُ نَفَـس منـی
یهویی هایی هست
که خیلی قشنگن
مثل یهویی خندیدن
یهویی عاشق شدن"
یهویی سرشار از ذوق شدن
یهویی کادو گرفتن
یهویی "خبر خوب شنیدن"
یهویی خوشبخت بودن
زندگیت پر از
این یهویی های قشنگ



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 23 / 4

و ساعت 1:33 قبل از ظهر


.

 

تو را در بازوان خویش خواهم دید

سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد

تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت

برایت شعر خواهم خواند

برایم شعر خواهی خواند

تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید

 

 

#فروغ_فرخزاد



:: برچسب‌ها: حافظ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 4

و ساعت 11:42 بعد از ظهر


احسان دوست دارم شب ات خوش

من دوست دارم با تو اسمون و لمس کنم می‌دونی منظورم از لمس کردن اسمون چیه مثل وقتی که بهت میگم حالم خوب نیست و تو نگرانیت رو بهم نشون می‌دی مثل وقتی که ازم تعریف می‌کنی و دلم یهو می‌ریزه موقع هایی که باهم حرف می‌زنیم و من حس می‌کنم از دنیای واقعی دور شدم و توی خود رویام، مثل وقتی که بغلم میکنی و سرمو فشار میدی رو سینت و موهام رو بو میکنی دقیقا مثل وقتی که حرصت رو در میارم و سعی میکنم جلوی لبخندم رو بگیرم تو دقیقا همونی هستی که من میتونم باهاش اسمون رو لمس کنم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 4

و ساعت 11:42 بعد از ظهر



میخواهم از چشمان تو تصویر بردارم
یعنی نگاهت را به ذهنم خوب بسپارم
دریا، چمن ،خورشید ،نه یک آسمان
شاید
سخت است روی چشمهایت اسم بگذارم
دل می برد امواج مغناطیس چشمانت
وقتی که در گرداب احساست گرفتارم
یادم نمی آید چه میگفتم کجا بودم اصلا به تو گفتم خیلی دوستت دارم
با تیر باران نگاهت زندگی زیباست
سرخوش ترین اعدامی ام وقتی تورا دارم
از یاد بردم هرکه هستم را کنارتو
دارم نگاهت میکنم شاید به یاد آرم
یاد تو شب ها در دلم خورشید می‌کارد
زیر نگاه ماه تو تا صبح بیدارم
من دورادور دوستت دارم شاید قصه ای نباشم که گفته باشی
صدایی نباشم که شنیده باشی
یا دیواری نباشم که تَکیه داده باشی
و گُلی که چیده باشی مرا
ولی چنان بی صدا آنقدر دور
که حتی بعید بداند ذهنت
غریبه ات می مانم
و تو را دوست می دارم
تو را به‌سانِ قطره‌ی آبی نمیخواهم
که عطشم را سیراب کنی
تو را به‌سانِ رودی از نمک میخواهم
که هرگاه از تو سیراب شوم
عطشم دوباره آغاز شود
چرا فلسفه ببافم؟
ساده بگویم
از نبودنت کنارم و نداشتنت حالم خوب نیست



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 4

و ساعت 11:41 بعد از ظهر



به هرکس می رسم نام تورا با ذوق میگویم
شبیه اولین تکلیف یک طفل دبستانی
با من بمــان
زلزله هم اگر تمام جهان را تڪان دهد
دل من
ڪنار تو
اقیانوس آرام است
و من
یقین دارم
زیباترین اتفاق برای من
دوست داشتنِ تُ بود
مثلِ نفس‌هایم دوستت دارم
همانقدر بی اختیار
همانقدر تا پایِ جان
اين تو
اين هم جانم
كه ميشود ضميمه ى چند حرفىِ نامَت
حالا با هر به زبان آوردنت
هزار بار جانم برايت ميرود
دلم میخواد مثل پروانه
که دور گلش میگرده دورت بگردم
دلم میخواد مثل بارونی
که روح برگو به نوازش میگیره نوازشت کنم
دلم میخواد دستام مثل باد با موهات بازی کنه
دلم میخواد به قشنگترین حالت ممکن بغلت کنم
شاید مثل تار های بهم تنیده شده
شاید هم مثل گیاهی که دوره تنه
یک درخت رشد کرده و بهش پیچیده
????
کاش یادت نرود
روی این نقطه‌ی پر رنگ زمین
بین بی‌ باوری آدم‌ها
یک نفر می‌خواهد
که تو خندان باشی
نکند کنج هیاهوی زمان غم بخوری
تو بخند غم دنیا با من



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 21 / 4

و ساعت 1:33 قبل از ظهر


سلام احسان جونم شبت خوش عزیز دلم چقدر صبوری عمر ادمها هم دارد تموم میشه چقدر جنایت می کنند دلم کبابه

نمیدانم
تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم یا نفسم را به اندازه تو
نمیدانم
چون تو را دوست دارم نفس میکشم یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم
زندگیم تکرار دوست داشتنِ توست یا تکرار دوست داشتن تو
زندگیم
تنها میدونم که دوست داشتنت لحظه
لحظه ی زندگیمو میسازه و عشقت ذره ذره ی وجودمو
تو را دوست دارم
اما چطور
انگار كه قلبم را
همچون شيشه‌ای در مشت فشرده
و انگشت‌هايم را بريده باشم
تا حد قطع شدن
يعنی ديوانه‌وار
تو را دوست دارم
مثل یک استکان چای کمر باریک است
نزدیکش که میشوم
عطرش مثل دارچین توی سرم میپیچد
من در خیال چشم هایت زل میزنم و دستت را میگیرم
عطر هل هولم میکند
و میبوسمت میبوسمت
شیرین مثل نباتی
پس
الکی نیستی
خستگی هایم را دور میریزی
معجون زیبای دوست داشتنی ام
دوستت دارم
چطور ثابت کنم
که حضور تو در جهان
مثل حضور آب و درختان است تو گل آفتابگردانی
تو نخلستانی
تو ترانه‌ای که از تاریکی دل به دریا زده‌ای
ای کاش شبیه
خیالم بودی
باوفا و ماندگار
و یا
کاش خیالم
شبیه تو بودند
و رهایم می کردند آخ که نمیدانی
چه آشوبی به پامیکنند
این یادگاری عشق اشک ریزت
دلم می خواهد بودنت مثل
قصهٔ روز و شب باشد
ابدی هرگز  تمام نشود
می فهمی
همیشگی باشد همیشگی
????
قشنگ ترین دیالوگی که شنیدم این بود :
آل پاچینو :تا حالا عاشق شدی ؟
‏دنیرو : بیست سالم که بود سی ثانیه عاشق شدم
‏آل پاچینو : حالا چی
‏دنیرو:سی ساله دارم به اون سی ثانیه فکر میکنم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 19 / 4

و ساعت 10:48 بعد از ظهر


سلام احسان عزیزم ظهرت شادو آروم باشه تو این اوضاع هیچکس حالش خوب نیست خدا نجاتمون بده


گاهی بگذار سیر نگاهت کنم
گرچه سیر نمی شوم
گاهی از عشق خسته ام کن
گرچه خسته نمی شوم
گاهی اجازه بده
دوستت داشته باشم
گرچه می دانم دوست داشتن 
برای تو کافی نیست
اما بگذار فعلا  دوستت داشته باشم
تو
رنگ می‌دهی
به لباسی که می‌پوشی
بو می‌دهی
به عطری که می‌زنی
معنا می‌دهی
به کلمه‌های بی‌ربطی
که شعر‌های من می‌شوند
گویا تو را
از سال‌ها قبل
دوست داشته‌ام قبل‌تر از گریه‌های کودکی‌ام
قبل‌تر از لیلی قبل‌تر از زلیخا
شاید قبل‌تر از آن که دانه‌ی گندمی
آدمی را به زمین بکشاند
من تو را قبل‌تر از
واژه‌ی عشق دوست داشته‌ام
گفته بودم
هوسِ تو را دارم
که دیوانه ام کنی با خواندن یک شعر
که مستم کنی با استکانی چای
که خوشبختم کنی با با یک بوسه ی
بی هوا
فلسفه نبافم
هوسِ زندگی کرده ام با تو
بگو
کنارت دقیقا کجاست
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎ وقتی نباشی
بغض گلویِ بهانه هایم را می جَوَد
و
قلم
در تکرارِ رسیدن
واژه های عصیانگر را
بیهوده
به شعر می خواند
????????
دڸ بہ دلدار
سپردݧ ڪار هر
دلدار نیست
من بہ تو
جاݧ میسپارم
دل ڪہ
قابلدار نیست



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 19 / 4

و ساعت 9:3 قبل از ظهر


فدای اون عکسهای قدیمی و بانمک ات بشم که آنقدر شیطون و جذابی از چشم بد دور عزیزکم دوستت دارم قلبم

‎به چشمان تو می بخشم همه دار و ندارم را
‎به لبخند تو می بازم همه ایل و تبارم را
‎تو چون خورشیدی بی پایان دلم را گرم خواهی کرد
‎و من دست تو می سپارم زمستان و بهارم را
‎دلم را خوب می فهمی غمم را خوب می دانی
‎بگیر از من به لبخندی تو این شبهای تارم را
‎کمی باران کمی دریا کمی هم عصر پاییزی
‎و تو باشی همین کافی است قلب بی قرارم را
‎به چشمانت فقط باید کمی طعم غزل بخشید
‎که جدی تر بگیری باز شعر ماندگارم را
‎همه ایمان من هستی در این بیراهه ی تردید
‎به لبخند تو می بازم همه ایل و تبارم را



:: برچسب‌ها: شعر ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 4

و ساعت 11:6 بعد از ظهر


همیشه که عشق
پشت پنجره هامان سوت نمی زند
گاهی هم
بادشکوفه های آلوچه را می لرزاند
دنیا همیشه قشنگ نیست!

ویسلاوا_شیمبورسکا



:: برچسب‌ها: سخنان بزرگان,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 4

و ساعت 11:5 بعد از ظهر


ولی کل زندگی من شده تو نمیدونم خوبه یا بد نمیدونم عادیه یا افراط.  ولی من کل روزو به تو فکر میکنم و فکر کردن به تو میتونه حالمو بهتر کنه یعنی بدون اینکه خودم حواسم باشه نیشم تا بناگوش بازه وقتی به تو فکر میکنم دلم میخواد وقتایی که دارم غذا درست میکنمم کنارم باشی یا وقتایی که میرم خرید و همیشه همیشه تو رو تصور میکنم و خب اره دیگه همین

دورترین فاصله در دنیا
فاصله‌ی من است با تو وقتی
روبرویت ایستاده‌ام و دوستت دارم
بی آنکه تو بدانی چه رنج سوزناکی تو این سالها کشیدم 



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 4

و ساعت 11:0 بعد از ظهر


اخ احسان امان از عشق که آدم رو به جنون می کشد

.
شوق دیدار تو را دارم، نمی آیی چرا ؟
مثل باران تند می بارم، نمی آیی چرا ؟

خسته ام از درد ، از آهنگ های بی کلام
خسته از آهنگ گیتارم، نمی آیی چرا؟

غرق در کابوس می مانم، مجال خواب نیست..
من چرا تا صبح بیدارم؟ نمی آیی چرا ؟

رفته ای! با خاطراتت اشک می ریزم هنوز
باز غم در سینه می کارم، نمی آیی چرا ؟

ای دوای درد قلبم، خسته ام از زندگی
بی تو در بستر گرفتارم، نمی آیی چرا ؟

نسخه ای پیچیده دکتر، بوسه بر لب های عشق
آه محتاج پرستارم، نمی آیی چرا ؟

هیچ کس من را پرستاری به جز روی تو نیست
از تب این عشق بیمارم، نمی آیی چرا ؟

چرا نمیایی من را ازدردم فارق کنی
یک باره من را ازدردروزگار فارق کنی



:: برچسب‌ها: شعر ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 4

و ساعت 10:59 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم شبت خوش تو زیباترین و پر رنج ترین و دردناک ترین انتظار عمر منی میبوسمت

میپرستمت
با تمامی احساسات زیبا و ماندگارم
با تمام خواسته های
به وجود آمده درونم
با تمام داشته ها و نداشته هایم
دستان خیالت را در دست می گیرم
و زمان را متوقف می کنم
با آوای بلند سر می دهم
ای عشق شیرینم
تووو آن حلاوت دلنشینی
ڪه قلبم را
با عشقت
با نفست
به طپش در می آوری
ناز دانه ام
دیگر تو را نمی نویسم
نمی سرایمت
مرا با شعر و شاعری چه کار
میخواهم زراعت کنم
تو را باید کاشت
درست وسط قلبم
میان چشمهایم
و روی لبهایم
تو را باید جور دیگری
دوست داشت
آوای باران را میشنوی
خیلی بی تاب است
می نوازد
می خواند
و سکوت میکند
باران هم دچار عشق شده است
درگیر عشقی که آخرش به خیابان
و تنهایی و بن بست نرسیدن میرسد
????
دلم يه روستای دور افتاده ميخواد
از اونا كه با غروب آفتاب روزشون تموم ميشه
و ميخوابن تا فردا از اونا كه با شير گاو صبحونه ميخورن از اون منظره های هميشه سبز پتوهای سنگين چراغای نفتی لباسای گل گلی و بلند آدمای ساده دل پاک
همونايی كه هيچ قصدی ندارن واسه اذيت كردنت



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 4

و ساعت 10:57 بعد از ظهر


سلام احسان قشنگم فدای دل مهربونت بشم و عیدت مبارک عزیزترینم

تـــ♡ــو در خیالم در اغوشِ مَنی
و نَفس میکشی
و عَطر پرتقال میگیردِ نَفسم
مَن در منظره یِ چَشمانت زیر درخت پرتقال لبــــهایت
نشسته ام تا بیاییِ
ببوسی فراوان مرا
انقدر
دوست داشتنت
زيبا بود
كه تمام حرف هاي
من از تو
شعر شد
بیا جفتمون رفیق باشیم همو بلد باشیم بزنیم تو سر و کله ی هم
خودِ واقعیمون باشیم بشینیم باهم فیلم ببینیم کتاب بخونیم نظر همو بپرسیم موزیکای مورد علاقه مون مثِ هم باشه با هم بزنیم به جاده و هیچوقت برای هم تکراری نشیم
تو باشد رازقی باشد غزل باشد خدا باشد
بگو این دل اگر آنجا نباشدپس کجا باشد
خدا می‌خواست هم‌عصرِ تو باشم هم‌کلامِ تو
خدا می‌خواست چشمانت برایم آشنا باشد
خودش می‌خواست لبخندت سلامم را بلرزاند
خودش می‌خواست قلبِ ساده‌ٔ من مبتلا باشد
بگو وقتی دو دل با هم یکی باشد چرا باید
هزاران سالِ نوری دستِ‌شان از هم جدا باشد
نمی‌خواهم که پابندِ دلِ بی‌طاقتم باشی
تو باید شاد باشی تاجهان بوده‌ست و تا باشد
خداحافظ نگفتم تا نگویی زود برگردی
خدا می‌خواست لبخندِ تو ختمِ ماجرا باشد
اگر دختر باشی و شاعر خودت هم خوب می‌دانی
که رفتن از کنارِ دوست باید بی‌صدا باشد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 4

و ساعت 1:47 قبل از ظهر


سلام احسان عزیزم خوبی الهی من فدای کارهایی خیرت بشم یک دنیا برام ارزشمندی


هر شب قبل از خواب
بى آنكه با خبر باشى
جولان ميدهى در خيالم
گاه با لبخندى گوشه ى لب
گاه با اشكى سرازير از گونه
به هر جان كندنى شده
خودَت را نه
خيالت را حبس ميكنم در خوابم
کافی‌ست تورا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست
و چگونه لرزش لب‌های
من دنیا را به حاشیه می‌بَرد
دوستت دارم
با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند
و تمام هجاهای غمگینی
‌که به‌خاطر تو حرف و شعر می‌شوند
هر دختری حق داره گاهی به جانانش بگه میرم نه واسه اینکه واقعا می خواد بره واسه اینکه جانانش دستاش و بگیره
بغلش کنه و بگه کجا میری اومدنت تو زندگیم به اختیار خودت بود
اما تا زنده ام حق نداری بری
من نمیذارم بری
لازم باشه به زور نگهت می دارم این زور گفتن از اون حرفاست
که به دخترها حس آرامش میده
اما من هرگز از رفتن نگفتم
هرگز جرات گفتنش و نداشتم می ترسیدم به جای اینکه بشنوم یا بمان یا که نرو یا نگهت می دارم
تلخ ترین جمله ها رو بشنوم
می ترسیدم بشنوم
هر جور راحتی
یا بشنوم باشه خدا نگهدار
مراقب خودت باش
گاهی ترس از تلخی ها اشتیاق
بعضی چیزای شیرین و از آدم می گیره
آدم از عشق‌چه‌میخواهد
به جزقلبی که‌برایش‌بتپد
به جُز نگاهی‌که نگاهش‌را بفهمد
و زبانی‌که
از دوست‌داشتن برایش‌بگوید
آدم از عشق‌چه میخواهد
به جزحواسی که برای‌او باشد
دلی که تنگش شود
و آغوشی‌که آرامش کند
آدم از عشق چه‌میخواهد
به جز یک‌نفر
که با تمام وجودش‌نگذارد
نگذارد
از تنهایی‌بمیرد
‌ آدم از عشق‌چه‌میخواهد
به جزقلبی که‌برایش‌بتپد
به جُز نگاهی‌که نگاهش‌را بفهمد
و زبانی‌که
از دوست‌داشتن برایش‌بگوید
آدم از عشق‌چه میخواهد
به جزحواسی که برای‌او باشد
دلی که تنگش شود
و آغوشی‌که آرامش کند
آدم از عشق چه‌میخواهد
به جز یک‌نفر
که با تمام وجودش‌نگذارد
نگذارد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 14 / 4

و ساعت 10:59 بعد از ظهر


قبل از خواب اینو برات مبفرستم :

 

‹تو بهترین اتفاقِ زندگی منی 

تو جای تمام نداشته های دنیارو واسم پرکردی

خوشحالم که عاشق تو شدم و و در قلبم نگهت میدارم 

بودنت،خندیدنت،دیدنت،حرف زدنت دلیل حال خوبِ منه!

این وجود توئه که منو سرپا نگه داشته!

بهترینم در همه ی شرایط کنارتم و باهم پیشرفت میکنیم

همیشه بمون کنارم اَبدیِ من :)

خدا خیلی دوستم داشته که تورو بهم هدیه 

قلبم،بیشتر از هرکسی تو دنیا دوست دارم

این سالها که با عشق تو سر کردم و تو کنارم  نبودی ولی من معنی زندگی و عشق رو فهمیدم

تو واسه تپیدنِ این قلب همیشه بهونه ای

همیشه  بیادم باش.♥️????????????›



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 4

و ساعت 11:28 بعد از ظهر


چقدر واژه به واژه غزل غزل گفتم
چقدر از تو و از اهل این محل گفتم
چقدر خشت دلم را به لرزه لرزاندی
چقدر از غم شهرِ برِ گسل گفتم
چقدر شعرها که به یاد تو خواندم
چه قصه ها که زبستان بی بدل گفتم
چقدر از سرِ احساس و عشق و دل گفتی
چه حرفها که برایت از این جدل گفتم
چقدر قصه ی تلخ فراق را خواندم
چقدر نام تو را بردم و عسل گفتم
چقدر نامه ی هجر تو را ورق زده ام
چقدر از غم عشق تو از ازل گفتم
چقدر گفتم وگفتم ولی کسی نشنید
چقدر از سر پیمان بی عمل گفتم



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 4

و ساعت 11:27 بعد از ظهر


 

میدونی تو برای من خیلی متفاوتی دوست داشتنت برام قشنگه و من هیچ‌ وقت نمیخوام از دوست داشتنت دست بکشم تو از اونایی بودی که همیشه و توی هر شرایط در خیالم  بودی وقتی داشتم توی دریای اشکام غرق میشدم عکسهات دستشو به سمتم دراز نکرد بلکه پرید تو آب و نجاتم داد تو همون حس خوبی که وقتی بهت فکر میکنم لبخند میزنم تو یه تیکه‌ی بزرگ از وجودم و یه بخش بزرگ از زندگی منی. بعضی وقتا تعجب میکنم از این که انقدر شبیهمی میفهمی خشمو توی چشمام میبینی و آرومم میکنی میخوام بدونی دوستت دارم و برام خیلی عزیزی لطفاً از اون دسته آدما باش که موندگارن من برای بقیه‌ی زندگیم بهت احتیاج دارم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 4

و ساعت 11:23 بعد از ظهر



هنوزم متِفـــاوِت ترین و با نَمـــک ترین هیجان زندگیــــم روبرو شدن ناگهانی
با توعهِ دِلبَــــــر و
نیست کسی دیوانه تَر و
شیدا تَر از مَـــن تـــــو به تنهایی
تمام دنیایِ مــــن شده‌ای
مَــــن تنها ترین و
متفاوِت تَرین
دُختـــرِ
عاشــــق پیشه‌یِ این
جهـــــانَم
اگه یه روز آلزایمرم بگیرم،
دستامو بگیری،
تو چشمام زل بزنی و بخندی
شاید هیچی یادم نیاد
ولی دوباره عاشقت میشوم
بیا در این شب
که تاب حوصله ام سر رفته
با من قدم بزن
دست حوصله ام را بگیر
بگذار کمی با تو عاشقی کنم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 4

و ساعت 11:21 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم فدای سرت که کار نمی کنی اصلا واست مهم نباشه من قبولت دارم دلتنگتم خیلی ..


تعبید کن
مرا به دنج ترین زندان دنیا
زندانی که میله هایش
از بوی عطر آغوش تو باشد
زندان نیست
گوشه ای از بهشت اعظم است
که من برای بوئیدنت
خودم را در سلول به سلول تنت
زنجیر به زنجیر
اسیر عشق می خواهم
دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و
دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و به‌خاطرت خندیدم و به‌خاطر تو تغییر کردم
تو را دوست داشتم درحالی‌که کنارم نبودی ولی نزدیک‌ترین به قلبم بودی
و عشق من به تو مدت هاست امتحانش را پس داده
عشقی که هر روز که می گذرد قوی تر شده و عمق بیشتری پیدا می کند
تو سر آغاز این عشقی و با لبخندهایت هر روز باغچه عشق مان را آبیاری می کنی و
طُ دلیل‌لرزیدنِ‌دستم‌ازاسترس
تپیدنِ‌قلبَم‌ازهیجاٰنــــی
وَمن‌عِلت‌این‌اِسترس‌وَهیجاٰن‌رو
مُداٰم‌دوست‌دارم
دِلبـــــــٰــــرَم گیـٰریم که
دوسِـٰت داشتَـٰنت
دِیوانـِٰگی بـٰاشد
مـٰن مِیبالَم بِه این
حِس دیـٰوانگـٰی
و قُربونِ صَدَقه ام یَعنیِ باوَر کُنم تو شُدی
تَنهـــا صاحِــب قَلبـ♡ـم
آنوَقت جُملاتَم بُوی تــــُو را
میگیرَند و به زَبـــانِ می آیَد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 4

و ساعت 1:6 بعد از ظهر


سلام احسان جونم آقای امیر طهرانی بدجوری باهام حرف زد و دلمو شکست خیلی اخه مگه قراره جایت حرف بزنه


میدونی چقدر دوستت دارم راستش خودمم نمیدونم چون تا میام حسابش کنم ثانیه ها میگذرن و حسم بیشتر میشه ولی میدونم انقدری دوستت دارم که دلم میخواد پلک نزدنو یاد بگیرم که وقتی زل میزنم تو چشمات حتی یک صدم ثانیه رو هم هدر ندم. انقدر دوستت دارم که حتی اگه قلبمو بگیری تو دستات و بشکونیش دستاتو باز میکنم و تیکه های قلبمو آروم آروم ازشون جدا می کنم که مبادا تیکه های شکستم دستاتو زخمی کنند بهت گفتم هرثانیه حسم بیشتر میشه
ببین حتی وقتی داری اینو میخونی بیشتر از وقتی که نوشتمش دوستت دارم
گمان میکنم ‌تُـــــو
باید یکی از شاهرگ هایم باش
که دوست داشتنت بند نمی آید
عجیب است اینقدر دوستت دارم
بی دلیل و بی منطق اخر آدمی به
وقت عاشقی دلش تپش به
ریتم نفس های معشوقه اش میزند
چشمانش چیزی را نمیبیند و گوش ها
فقط از اسم یارش پر میشود
دوست داشتتن عجب عالمی است
آن هم اگر تورا دوست داشته باشم
????
دلم باران
دلم دریا
دلم لبخند ماهی ها
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد
دلم یک باغ پر نارنج
دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِصبح شالیزار
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخند
نوای دلکش تار و کمانچه از مسیری دورتر حتی دلم شعری سراسر دوستت دارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد
دلم تغییر می خواهد
دلم تغییر می خواهد
دلم تغییر می خواهد



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 10 / 4

و ساعت 10:52 بعد از ظهر


تـُورا نمیتوانِ دوست داشت
باید عاشقَــــت بود
مثل نفس در سینـــهٔ ایِ
اَحیـــا میکُنی تمام جــان مَرا
تــــــوُ کاملترینِ واجبات زنــدگیِ منی
چیزی برای اثبات دل ندارم
جز چنــد ورق دل نــوشتـه و لحظه های
مالامال از رویــای بــا تــو بــودن



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 9 / 4

و ساعت 1:4 قبل از ظهر



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by cheshmanabi ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




................................................ النازپوراسماعیلی ............................................. به صفحه اینستاگرام نقاشی ایرانی من بپیوندید: INSTAGRAM_IRANIAN1PAINTING ............................................. به صفحه اینستاگرام آشپزی من بپیوندید ... lnstagram- cheshmanabi ............................................... https://instagram.com/shayda_wear?igshid=10z6vflya9ey6 مزون مانتوی اینجانب دراینستاگرام عضو شوید ممنون




الناز پوراسماعیلی
















حافظ , دلنوشته غم فراق , دلنوشته لحظه قرار عاشقی , دلنوشته فراق , سهراب سپهری , مولانا , شعر , سخنان بزرگان , دلنوشته چشمان بی فروغ , آشپزی 2 الناز , جک , آشپزی الناز , دلنوشته غم فراق , مینیاتور , صنایع دستی ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1182
بازدید دیروز : 14369
بازدید هفته : 27396
بازدید ماه : 76650
بازدید کل : 2203377
تعداد مطالب : 24311
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ستاره امید

<-PostTitle->

<-PostContent->

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
[ ]
................................. ???????????????? ...........................

دانلود آهنگ
.............................

دانلود آهنگ
.................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
........................................

دانلود آهنگ
...........................................

دانلود آهنگ
.........................................

دانلود آهنگ
...........................................