امیدوارم خوب خوب پیش بره من مطمئن هستم تو بهترین میشی مثل هر سال اصلا ماه 

رمضان  خیر و برکت داره خود خدا هم کمکت میکنه نگران نباش اگه روی

عصبانیتت مدیریت داشته باشی البته منم گاهی اوقات از دست آدمها 

خیلی کلافه و عصبی میشم همش میپرسم چرا آدمها این طوری شدند

چرا هیچکس بهم دیگه رحم و انصاف نداره هیچکس خدا رو در نظر نمی گیره

دیگه اعتحقاد و ایمان و درست زندگی کردن و اصیل و نجیب بودن دیگه توی ده درصد آدمها وجود داره راست میگی دوست زیاده ولی رفیق خوب و درست

کم است ولی من که اعتقادم بر این است وقتی با خدا معامله میکنی

و با آدمها صادقانه برخورد میکنی خدا هم خودش می بینه خدا هم کمک 

میکنه شاید اون آدم زرنگه در ظاهر خوب به نظر برسه ولی خدا یه جایی

درس بزرگی میده منم بعضی ار رفتار آدمها کلافه و سردرگم میشم یکی 

چند روزه یکی ازرفتار  و بی ادبی یکی از سفارش دهندگانم  خیلی عصبی

کرد منو تو اینستاگرامی که زدم واسه آثارم چند ماه پیش اومد یک تابلوی 

5تومنی  سفارش داد قرار شد قرارداد رو براش بفرستم اون هم امضا کنه من 

هم امضا کنم خیلی گرم و صمیمی برخورد کرد دختره تهران زندگی میکنه من ساده  باهاش صمیمی شدم هی امروز و فردا میکرد واسه امضای قرار

دادش گفتم دیگه حتمی هست من شروع به کار کنم گفت آره واسه جهیزیه

ام میخوام واسه تابستون تو این مدت دروغ پشت دروغ تخفیف  میخواست میگفت امروز قرارداد رو میفرستم فردا میفرستم همش میگفت تو خیلی دوست خوبی هستی من میخوام بیام مشهد و خلاصه از این حرفها از زندگیش میگفت و منم نصیحتش میکردم میگفت اهل نماز خوندن نیستم منم 

میگفتم اشتباه میکنی نماز خیلی تو زندگی آدم تاثیر داره و دیگه از این حرفها چند ماه همینطوری امروز و فردا کرد منم بوم طلا رو واسش درست

کردم تا کار رو شروع کنم اون هم از ساده لوحی من سوءاستفاده میکرد 

یکروز دیگه خسته شدم از اذیت کردنش گفتم اگه نمیخوای قرار داد رو بفرستی بگو من 

کار رو شروع نکنم گفت آره میدونی من نامزدیم  بهم خورده دیگه تابلو 

میخوام چکار حالا اگه خسارت بوم ات رو میخوای برات بفرستم همش دروغ 

پشت دروغ منم دیگه جوابش رو ندادم و حذفش از تو تلگرامم کردم باز با

کمال پرویی  بدون اینکه عذرخواهی کنه اومده میگه چطوری دیگه احوال 

من رو نمی پرسی منم که رک هستم اگه کسی تو دوستی ام واز صداقتم

سوء استفاده کنه خیلی عصبی میشم بهش گفتم چطوری بی معرفت من فکر 

نمی کردم انقدر دروغگو و دورو باشی و مردم رو سر کار بذاری همین رو 

گفتم جایت خالی بلا گفتم اون هم هر چی از دهنش در اومد بهم گفت به جایی

که عذرخواهی کنه تازه بد و بیراه هم گفت انقدر چند روزه حالم بده که نگو 

 خواهرم انقدر نصیحتم کرد که نگو گفت تو رو راست و صادق باش نگران 

نباش آدمها چه مدلی هستند خدا خودش بلده چه جور ی با بنده هاش رفتار

کنه دیدم راست میگه وقتی منم همیشه هر چی داشتم و دارم پیش خدا 

گفتم اونم هیچ وقت روم رو زمین نذاشته گفتم بیخیال منم اون آدم رو به 

خدا واگذارش کردم منم این اینستاگرام رو زدم که با شهرها و کشورهای 

دیگه بتونم تبادل داشته باشم البته آدمهای خوب هم زیاد هستند که خیلی با 

شخصیت هستند ولی مزاحم هم زیاد مجبوری بلاکشون  کنی 

  وای بعضی موقعها با خودم میگم چه دلی داری اینقدر زیر کامت هات

فحش و بد و بیراه میشنوی و جوابشون  رو نمیدی  واقعا آدم وقتی تو موقعیتش 

قرار نگیره نمیدونه باید چکار کرد بیخیال بگذریم راستی چقدر خوشگل 

در مورد خدا بیامرزمهران دوستی صحبت کردی ای جانم که آنقدر مهربون

و دوست داشتنی هستی واقعا بعضی آدمها حتی شاید ندیده باشی ولی 

تو صورتشون مهربونی عجیبی نهفته است و یک نورانی و صمیمیت 

آدم وقتی نگاه میکنه فکر میکنه سالها این آدم رو میشناسه  آقای دوستی 

هم همین طور بودند خدا روحشون رو شاد کنه آدمهای خوب زود از دنیا میرن

ولی حیفه برن ولی خدا براشون جایگاه خوب رو درنظر گرفته 

وای چقدر صداتو گذاشتم آروم شدم آخه خیلی دلم واست 

تنگ شده خیلی ولی چه میشه کرد تو رو که به زور نمیشه بگم 

عاشقم باش و دوستم داشته باش باید خودت بخوای که بیای 

آخه من پسرها رو زیاد نمیشناسم بعضی موقعها فکر میکنم 

دیوونه ای الناز داری خیلی خودت رو جلوش کوچیک میکنی ولی 

باز میگم نه کسی که دوستش داری اگه خودت رو هم براش 

کوچیک کنی عیبی نداره نمیدونم کارم درسته یا نه فقط میدونم 

که خیلی دوستت دارم و اندازه موهای سرم برات گریه کردم 

و به خدا التماسش کردم که معجزه کنه اگه عرف اجازه میداد 

خودم میومدم و ازت درخواست ازدواج میکردم ولی خانواده ام 

سنتی هستند و دوست ندارند دخترشون با آنهمه که به همه 

جواب نه میده حالا خودش رو کوچیک کنه نمیدونم یک حسی بهم 

میگه که تو هم دوستم داری ولی از بس آدمها بد شدند تو هم 

حرفامو باور نمیکنی حتما اگه باورم کردی با پدر و مادرت بیا مشهد 

تا آشنا بشیم اگه خانواده هامون رضایت ندادند یا تقدیر من و تو رو از هم 

دور کرد منم تسلیم میشم ولی در غیر اینصورت منم بپایت  میشیم 

که موهام مثل دندونام سفید بشه فکر کنم بی خوابی زده به سرم باز

دیوونه شدم راستی بابام رفت واسه عصر ساعت 6  بلیط کیش گرفت 

خواهرم و همسرش رو میخواست ببره که نتونستم دادگاهشون  رو تنظیم

کن پنج شنبه هم امتحان ارشد شوهر خواهرم داره واسه همین دیگه ما 

خودمون میریم من خیلی پشیمون شدم ارشد آزاد شرکت نکردم باید میرفتم

بیرجند امتحان میدادم تنبلی کردم واقعیتش زیاد هم درس نخوندم باید بشینم واسه سال دیگه بخونم راستی جای تو خیلی خیلی خالی هست که میدم مسافرت تا جمعه بر میگردم ولی این رو بدون که اگه هواپیما سقوط کرد یا من زنده نموندم بدون که خیلی خیلی دوستت دارم ولی من از خدا 1000

سال عمر میخوام مثل مکه که گفتم هزار دفه میرم حالا داداشم میخندی میگه حالا میتونی برو دیگه فکر کنم بی خوابی فشار اومده دیگه دارم 

چرت و پرت میگم شبت خوش عزیزم خوابای رنگی ببینی 

هر کس هر حاجتی داره بهش برسه من هم امام زمان کمکم کنه من هم مال تو بشم 

  تو هم مال من بشی واسه همیشه و تا آخر عمر دو تای مون همدیگر رو 

خوشبخت کنیم میدونم باز دیوونه شدم تو هم باز بهم میخندی ولی من از 

این حس مطمئنم که واقعی است چیزی شبیهه معجزه باید رخ بده نمیدونم 

راستی میگفتن  کمرت درد میکرده الهی بمیرم واست مواظب خودت خیلی 

خیلی باش روغن زیتون کمرت رو چرب کن بعد ببند کمرت رو فقط روغن 

زیتون اصل بذارش تو یخچال اگه بست مثل روغن جامد روغن اصله اگه نه 

تقلبی هست بزن به کمرت دردش خوب میشه نبینم درد بکشی 

راستی دیدی قسمت نشد بریم شمال  همه کارهامو رو کردیم ساکها رو بستیم 

قوچان رفتیم یکی از دوستای بابا سد دعوت کرده بود خیلی جای باصفا یی 

بود مثل جاده های شمال بود یک گروه ورزشی 400 یا 500 نفره هستند 

که صبحها بابام میرند پارک ملت ورزش اینا هر جمعه برنامه دارند این جمعه 

ما هم رفتیم انقدر باحال بود و خیلی خیلی جایت خالی بود خواننده آورده بودند و همه آقایان می رقصیدند تا 6 عصر قوچان بودیم بعد راه افتادیم 

که بریم شمال که کنار سد من و داداشم و بابام وایستاده بودیم مامانم هم 

تو ماشین خواب بود دیدیم خواهرم وشوهر  خواهرم دیر کردند نگو که ایلیا 

بچه خواهرم به خواهرم میگه مامان پشت من رو نگاه کن که خواهرم شایراد رو 

دستشو رو که روی پای خواهرم نشسته بوده رو رها میکنه یک لحظه شایراد 

هم خودش رو از شیشه ماشین پرت میکنه پایین با سر میاد روی شنها زمین میخوره 

صورتش و بینی اش همه خراشیده شده الهی فداش  بشم انقدر دوستشون 

دارم این فینگیلی  ها رو که نگو اونها هم انقدر من رو دوست دارند که 

نگو خیلی بهم وابسته اند انقدر امروز واسش گریه کردم که نگو طوری

بچه نشده باشه دیشب از قوچان دوازده شب رسیدیم انقدر بارون و ترافیک 

بود که نگو دیگه برگشتیم و قسمت نبود بریم شمال شوهر خواهرم خیلی 

اصرار کرد که ما بریم ولی ما نرفتیم دیگه خلاصه امروز از صبح تا عصر 

شایراد رو بردن عکس از سرش و تمام قسمتها ی  بدنش و چشم و.....

که هیچ مشکلی واسش پیش نیومده باشه دیگه خدا رو شکر مشکلی واسش 

پیش نیومده انقدر امروز ناراحت و عصبی بودم که نگو الان هم خوابم

نمیره فقط معجزه بود این بچه هیچ کارش نشد امام زمان این بچه رو

نجات داد انقدر خدا رو شکر کردم که نگو امیدوارم امام زمان که خیلی 

بهش ارادت دارم عیدمو  امسال بده راستی چرا عکسی که تو خیریه 

گرفته بودی یقه پیراهنت  باز بود خیلی بده میدونم که حتما گرمت بوده 

میتونی تیشرت  زیر کت ات بپوشی این مدل یقه باز واسه آقایان

خوب نیست آدم یاد این فیلمای  زمان قدیم که سیبل کلفتها با کفشهایی  پاشنه های

خوابیده می افته البته نظر من هست که زشته مخصوصا موقعی که اجرا 

میکنی باید رو لباس پوشیدنت خیلی دقت کنی عزیزم ببخش عشق 

من انقدر رک صحبت میکنم باهات راستی کنسرت آقای یراحی بهت 

خوش بگذره جای من رو هم خالی کن من اهل این نیستم تنهایی مثل 

دخترای دیگه برم مسافرت همیشه با خانواده ام هر جایی خواستم رفتم 

اگه نه میومدم  ای کاش آقای یراحی یک کنسرت تو مشهد هم داشته 

باشند ولی فکر کنم خیلی اذیت کنند تا مجوز بدهند امیدوارم همیشه 

موفق و پیروز باشند از تیتراژآخرماه  عسل فراموش نکنی آقای یراحی 

بخونه جون من بهشون بگو دیگه راستی خیلی منتظر و مشتاقم که امسال

ببینم دکوری که آقای قانع میزنه چیه خیلی خوش سلیقه و با ذوق هستند

خدا حفظشون کنه دیگه سر دکور مسدود نشن راستی از سوژه ها چه خبر 

سوژه های خوبی تونستی پیدا کنی منم واست دعا میکنم راستی قسمت 

شد نرم شمال و نیمه شعبان برم حرم پیش امام رضا و از آرزوهام پیشش 

زجه بزنم تا برآورده بشه اولیش  و سطر آرزوهامی  دوستت  دارم خیلی

زیاد راستی چقدر پرحرف کردم 

صبحت بخیر  شادی و موفقیت خیلی واست  دعا کردم راستی

سه شنبه عصر خواهرم ملودی گرفت واست خیلی دعا کردم که امسال 

هم برنامه ات بسیار بدرخشه الهی آمین 

چهارشنبه هم  دو تای دیگه مولودی رفتم نذر کردم که اگه امسال دستم 

تو دستت باشه من روز تولدحضرت علی اکبر مثل چهارشنبه مولودی بخونم

وای شاید خنده ات بگیره شاید ده یا پانزده صفحه ای  بشه نذرهایم  واست

 عزیز دلم الان داریم میرم مسافرت تا ساری تا دوشنبه نمیام جای تو خیلی 

خیلی خالیست امیدوارم کارهات خوب خوب پیش بره راستی امروز میری 

خیریه عزیزم موفق و سربلند باشی دلم واست این چند روز تنگ میشه 

چون من تو مسافرت از فضای مجازی فاصله میگیرم واسه همین به طرفش 

هم نمیرم تا از مسافرت لذت ببرم ولی هر چند آی کاش این باز که میرم

مسافرت تو کنارم بودی ولی چه میشه کرد تو برنامه ماه عسل رو به همه 

چیزها بیشتر ترجیح میدی منم واست خیلی دعا کردم تو مولودی که 

امسال هم خوب خوب پیش بره فعلا خداحافظ عزیزم عشقم نفسم