.....................



هر زمان می خندی، احساس سعادت می کنم
عاشق   غیری،   من  اعلام   رضایت   می کنم

روزها در فکر تو شبها به یادت دل خوشم
پشت میزم،  در سر کارم، هوایت می کنم

در میان جمع و  در خلوت   ندارد فرق هیچ
آن قدر دل بسته ام، پیوسته یادت می کنم

تا دلت میگیرد و حس می کنم ساکت شدی
از    تمام    مردم    دنیا    شکایت   می کنم

با غمت غمگینم و وقتی تو شادی غرق شوق
عشق من! هرطور باشد رو به راهت می کنم!

ذکر  تسبیحم  خدایا  خوش نگه دارش  مدام
نیستی، من زیر لب بی خود صدایت می کنم

هی انرژی های مثبت را به وردی دور خود
جمع و با فوتی به سوی تو هدایت می کنم

هرکسی دارد نگاهی، سویم عاقل در سفیه
اعتبارم   را   فدای   یک   نگاهت  می کنم

اشک  می بارد ز دردم  باز  می خندم به تو
بد به این دیوانه بازی دارم عادت می کنم



:: برچسب‌ها: شعر,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 9

و ساعت 10:30 بعد از ظهر


 ????????

 

- برای تشکر از حضورش :

قربان بودنت بروم (فروغ فرخزاد)❣

- وقتی باهات نمیاد بیرون 

و میگه با دوستات برو :

یک جا به کنار تو ارزد به جهان با غیر 

(هوشنگ ابتهاج)❣

- برای بعد دعوا :

گر تو گرفتارم کنی، من با گرفتاری خوشم (مولانا)❣

- وقتی انلاین نیست و منتظرشین بیاد :

دل بی تو به جان آمد 

وقت است که باز آیی (مولانا)❣

- وقتی میخواد از پیشتون بره :

تو جان منی، وداع جان آسان نیست (سعدی)❣

- وقتی ازتون میخواد راجب مشکلاتتون 

حرف بزنید و شما نمیخواید :

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

- به جای صبح بخیر :

از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی (مولانا)❣

- وقتی عکس جدید میفرسته :

در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشم

همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند (شهریار)❣

- اگر به کسی حسادت کرد :

من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم

یک موی تو را به هر دو عالم ندهم (مولانا)❣

.



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 9

و ساعت 10:29 بعد از ظهر


????????????????????????????????????????????????????????

ای فصل غیر منتظر ِداستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من

ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیباترین ستاره‌ی هفت آسمان من

آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کرده ای به باغچه ی بازوان من

در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشق تو طُرفه حادثه ی ناگهان من

ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من

حس کردنی‌ست قصه‌ی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حسنت بیان من

با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیر
من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من!

کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من ...

_حسین_منزوی
????



:: برچسب‌ها: حافظ ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 9

و ساعت 10:28 بعد از ظهر


سلام احسلن جونم فرشته قلب و زندگیم دوستت دارم خوب بخوابی بهترینم

انی
حاکم قلب منی خوب خودت می دانی
همه ی فکر و خیالم فقط اندیشه ی توست
تو همانی که در این خاطره ها پنهانی
در دلم عشق کسی نیست به جز عشق رخت
خط به خط راز مرا از نگهم می خوانی
قلبم از هر نفس تو ضربان می گیرد
همه شب در تپش جان و دلم مهمانی
شدم انگشت نمای همه ی مردم شهر
همه گویند که دیوانه و سرگردانی
دگر افزون شده از زخم زبان، درد دلم
تو همانی که همه درد مرا درمانی
حکم کن ای شه احساس دل عاشق من
حاکم عشقی و این را به یقین می دانی
عشق یعنی با یکی یکجا تماشایی شوی
عاشقش باشی برایش دختر رویایی شوی
راه رویایی شدن اینست که شیدایی کنی
بی شراب و باده ها درگیر شیدایی شوی
عشق یعنی با دو دستت موی او را شانه کن
عشق یعنی با رخش درگیر زیبایی شوی
گر که آتش زد به تو با آن رخ زیبای خود
باکی از آتش نداری و اهورایی شوی
جاده اش گر سخت و ناهموار و پر خنجر شده
بی مهابا در رهش باشی و بودایی شوی
بوی عطرش را اگر هرجا شنیدی هر زمان
کور و کر باشی و پر از حس بویایی شوی

یا که او یا هیچکس دیگر که اینست عاشقی

او اگر هم شد جدا پا سوز تنهایی



:: برچسب‌ها: شعر ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 17 / 9

و ساعت 10:25 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی شبت خوش عزیز لحظه هایم دوستت دادم‌و می بوسمت از راه دور الهی من فدای استوریهات


عزیز لحظه هایم
خیال شیرینت
نبض احساس مرا
به تپش وا داشت تا زنده بمانم
و گرمای عطش عشق تو را در
نوبرانه ی این اردیبهشت  از شکوفه های
در هم پیچیده و زیبایی که بعد از
سرمای زمستان میرویند لمس کنم قلب من چه عاشقانه
می تپد برای تو
برای تویی که در تمام وجودم
در بند بندش ریشه کرده ای بیا و مرا به آغوش
امنِ آرامت دعوت کن
برای منی که  این روزها به گرمای دستانت
و ترنم لبخندت
بیشتر نیازمندم
جان دلم
شب که میشود
در دکان منطق را ببند
از در احساس بیا
جان دلم
شبها مغزم کارایی ندارد
اما قلبم، قلبم با تمامش، تو را میطلبد
شب که شد
احساست را برایم بیاور
تو می‌آیی
و آنچنان مرا میفهمی
ڪہ گویی بعد از خدا
تو در من خدایی دیگرے
ڪہ میبینی مرا
میخوانی مرا
میخواهی مرا 
تو می‌آیی
خستڪَی‌هایم را میفهمی
ڪلافڪَی‌هایم را
بغض‌هایم را 
تو می‌آیی و تا آمدنت
من پشتِ دیوارِ تنهاییم
بی سر و صدا روزڪَار میڪَذرانم
تو می‌آیی
میــــــــــدانم
????من عاشق چشمان
فریبای تو هستم
دلباخته ی سیرت
زیبای تو هستم
در بزم دو چشمت
بنشینم به نگاهی
دلداده ی آ ن قامت
رعنای تو هستم????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 16 / 9

و ساعت 9:34 بعد از ظهر


سلام احسان جونم دوستت دارم بهترین قلبم نبینم بخاطر کارت ناراحت باشی این روزها میگذرد نگین قلبمی


ماه در آغوش شب به خواب مى رود
من هنوز بيدارم
مگر مى شود بى تو به خواب رفت
خاطره ها صف مى كشند به خيالم
و من خمار يك لحظه ديدنت
با من چه كردى هیچ چيز جاى خودش نيست
در تنم لحظه ها تب دارند
و من چه بى تابانه
بر شانه هاى سياه شب
با خيال تو سفر خواهم كرد
اگر تمام تنت بوسه میشد
و تمام تنم لب
شاید، میتوانستم ببوسمت
ودریغ از لبان ناتوان من
و ابدیتی که توئی
از یک بوسه هزار باغ گل میشکفد
هزار دریا
هزار رود
و هزار پرنده آواز میخوانند
از یک بوسه
هزار دریچه باز میشود
و هزار افق
و اگر آن بوسه بر لبان تو باشد
و اگر آن بوسه از آن من باشد
خواب دیدم در ڪوچه‌هایت
رازهایم را می‌فروشی
لبخند می‌زنی به عشقم راست است ڪه می‌گویند
لبخند در خواب شگون ندارد پا برهنه تا ڪُجا دویده ای ڪه این همه گل شڪُفته است
من و تیرِ چراغ برق دردمان یڪی‌ست شب ڪه می‌شود سرمان تاریڪ دلمان پُرنور صبح ڪه می‌شود
سرمان سنگین دلمان خاموش
پیچڪ نگاهم دزدانه
تا پشت پنجره‌یِ اتاق تو بالا امده
با من حرف بزن
من تنها تنهایی هستم
که جز تو
کسی‌ نمی تواند شریک تنهاییم باشد
با من حرف بزن
که من تنها صدایی هستم
که بی‌ تو در سکوت خود خیره می‌‌شوم
با من حرف بزن
که روزگارم نه که نمی گذرد
که تمام دنیای من بی‌ تو جمعه می‌‌گذرد
باور کن
نگاهت
تعبیر تـمامِ
عـاشقانه هاست
حتی
زمانی که
ندارمشان
دوست داشتنت
مثل سرمای خوب زمستان است
می‌رود در دل و جانم
باور کن
نگاهت
تعبیر تـمامِ
عـاشقانه هاست
حتی
زمانی که
ندارمشان



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 16 / 9

و ساعت 8:7 قبل از ظهر


احسان جونم خوب بخوابی دوستت دارم

????❣????من عاشق چشمان

????❣????فریبای تو هستم

????❣????دلباخته ی سیرت

????❣????زیبای تو هستم

????❣????در بزم دو چشمت

????❣???? بنشینم به نگاهی

????❣????دلداده ی آ ن قامت

????❣???? رعنای تو هستم
☔️



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 14 / 9

و ساعت 10:13 بعد از ظهر


سلام احسان جونم فرشته دوستت دارم چقدرسخته با این استعداد و خلاقیت حس کار نداشته باشی راه درست همینه

به نغمه‌‌ایی عاشقانه‌
مرا بخوان که
تپشهای قلب مرا تندتر کند
تا انقدر بلرزد
زیر زانوهایم که
توان ِ ایستادنم نباشند
و عشق
تمام ِ زنجیرهء احساسم را فرا گیرد صدا بزن مرا
و جانم را به لب برسان
که جان ستاندن
از لب‌های من
با لب‌های تو محشر بپا میکند
تُ را دوست دارم اما چطور
انگار كه قلبم را همچون شيشه‌ای
در مشت فشرده و انگشت‌هايم را
بريده باشم تا حد قطع شدن
يعنی ديوانه‌وار
و‌چشم هایم را که بستم
عطر بهشت مرا برد به جایی که گناه متولد نمی شد پر از بوسه و نگاه های عاشقانه
جایی که هرم یک نفس تنم را تب دار می کرد
لبالب از ستاره، رنگین کمان و باران جایی که باید گم شد به امید پیدا نشدن
خنکای نسیم که پلکهایم را بوسید
و چشم هایم را باز کرد
دیدم بهشت تویی
که در آغوشم گرفته ای بخوابم رو به نماز شکر ایستادم
قنوتم که عطر تنت را به خدا پیشکش کرد
کسی با صدای تو آرام در گوشم گفت خوب خوابیدی عشق من
عشق
فاصله را نمی شناسد
دوری را نمی فهمد
جدایی را درک نمی کند
کاری هم به این کارها ندارد
عشق
یک من می خواهد
برای
یک تو
یک تو می خواهد
برای من
و خدایی که این وسط
همه چیز را برای رسیدنمان به هم
سر جایش بچیند.
خدایـــــــــــــــا
حال عجیبــــــــــــی دارم گاهی اشـــــــــک میریـــــــــــــــزم گاهی تا میتوانـــــــــــمـ میخندم
گاهــــــــــی سکوت میکـــــنم و گاهی در دنیـــــــــــایه مسخره ی مجازی ام غرق میشـــــــــــوم
خدایا میدانی؟من دیگر ادم سابق نخواهم شد
نبودن ها نابودم نکرده است رد پاهایشان دیوانه ام کرده
خدایا کفـــــــــــر نمیگویم اما کاش به زمین می آمدی عاشق میشـــــــدی و حس میکردی نبود کسی را که باید باشد
راستـــــــے خوشابحال هرکــــــس که تورا دارد
نســــــــل ما نه تنها عشقمان را نداریم
بلکه خدایمان را هم گم کرده ایم
خدایــــــــــــــــــا زمین نمی آیی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 14 / 9

و ساعت 10:9 بعد از ظهر


سلام احسان جونی خوبی عزیزم الهی من فدات بشم که آنقدر فعال شدی چشم ات نزنم ای جان چه آهنگ غمگینی

متن موزیک گلای پونه سیاوش قمیشی

صدای خش خش برگ های خزونی توی گوشم ناله میکرد
------------**##**------------
آسمون بغضش رو تو پرده ی ابر های سیاهش پاره میکرد
------------**##**------------
رعد و برق نگاه شهر رو با صداش خواب زده میکرد
------------**##**------------
زمین از این همه سنگینی بار به روی شونه اش گله میکرد
------------**##**------------
همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی
------------**##**------------
بیخیال از ناله ها و گله های برگ های زرد خزونی
------------**##**------------
جاده های بی کسی رو گم میکردم آروم آروم
------------**##**------------
تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون
------------**##**------------

------------**##**------------
من به یاد عطر بارون زده ی گل های پونه
------------**##**------------
میکشیدم پای خسته ام و تو جاده به هوای بوی خونه
------------**##**------------
وقتی که صدای خونه من و تا آخر جاده میکشونه
------------**##**------------
این سراب توی جاده که چشم هام رو میپوشونه
------------**##**------------

------------**##**------------
صدای خش خش برگ های خزونی توی گوشم ناله میکرد
------------**##**------------
آسمون بغضش رو تو پرده ی ابر های سیاهش پاره میکرد
------------**##**------------
رعد و برق نگاه شهر رو با صداش خواب زده میکرد
------------**##**------------
زمین از این همه سنگینی بار به روی شونه اش گله میکرد
------------**##**------------
همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی
------------**##**------------
بیخیال از ناله ها و گله های برگ های زرد خزونی
------------**##**------------
جاده های بی کسی رو گم میکردم آروم آروم
------------**##**------------
تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون
------------**##**------------

------------**##**------------
من به یاد عطر بارون زده ی گل های پونه
------------**##**------------
میکشیدم پای خسته ام و تو جاده به هوای بوی خونه
------------**##**------------
وقتی که صدای خونه من و تا آخر جاده میکشونه
------------**##**------------
این سراب توی جاده که چشم هام رو میپوشونه



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 14 / 9

و ساعت 1:48 بعد از ظهر


سلام احسان جونم میبوسمت دوستت دارم تو اگر مال من نشی بزرگ‌ترین شانس زندگیت رو از دست میدهی ???? باور کن

معشوقه‌ے تو بودن
آن حالتے از خوشبختی‌ست
که نه در درام عاشقانه‌ و
نه در شعر یافتمش
معشوقه‌ے تو بودن
حس خوب امنیت است
حس دویدن زیر باران
مثل زیباترین رویایے که
در سر داری
معشوقه‌ے تو بودن
شبیه بوسه‌اے میان ابرهاست
خیال خلوت آغوشت
بهاری است که بذر بوسه هایم را
بر لبهایت میکارم
تا در خرمن عشقت
میوه های سرخ و آبدار تنت را
مال خود کنم
برای همیشه و
بی‌انصافی‌ست ڪه من تمام ترانه‌های دنیا را
به یاد تو از بَر ڪُنم و تو
تمام بوسه‌هایت را
نذر او ڪُنی
قلبِ تو سرزمین من است
خانواده من است‎
ملتِ من است
قلبِ تو
قلبِ من است
بنگــر مرا
من قبله ے عاشقیِ تو هستـم
نمازت را
با بــــوسه اے ناب
بر لبــانم
قامت ببند
خیالت را مے بوسم
حال دلم آرام میشود
دیوانه جان میخواهمت
سرمست
عاشق رسوا
مشتاق ِ آغوش
ڪنار عطر ِ خوش ِ بی تابی
ومن اعتراف می‌ڪُنم
دوست دارمَت
یک جور خاص
ڪمی عاشق تر از حَوا
ڪمی مَجنون تر از لیلی
ڪمی شیرین تر از فرهاد
وابسته ات شدم انچنان ڪه ماه به آسمان
ماهی به دَریا
وآدمی به نفَس
وابَستگی دارد
جانانه بگویمت عشق جان من
میخواهَمت و این خودش
در عصرِ ما
آغاز داستانی عاشقانه است



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 9

و ساعت 10:25 بعد از ظهر


سلام احسان جونم عزیز دلم بهترین قلبم دوستت دارم الهی من فدات بشم که آنقدر فعال شدی و استوری میذاری

????
شب اتفاقِ قشنگیه
اگه تو ماهِ من باشی
آسمان را مرخص کردم
من ماه را شب ها
در صورتِ تو میبینم
از عشق
دو یادگار برایم می ماند
یکی تصویر خنده هایت
و دیگری بغضِ دیدار آخرت
به هر کدام که فکر کنی
نفس در سینه ات حبس می شود
و خیال آغوش تو
شراب‌ترين شعر هر شب است
هر شب‌ترين لبالب شراب‌گونه كه
تا مغز استخوانِ هوسْ‌بوسه
مى رود
ميان من و بازوان تو
من زنده مى شوم
منى كه هميشه ازآنِ توست
سیب سرخ ڪَونه‌هایت طعنه میزند به سیب بهشت و رنگ چشمانت دل می برد از دریا اشڪ شوق می‌شوم
تو بینظیرے و من خوشبخت‌ترینم
ڪه در سرزمین احساس
            عشق‌را‌طواف‌می‌کنم
و
شاید پائیز
بوسه ی شاعریست
که در وسعت یک تنهایی
بر گونه ی معشوق خیالی اش
رنگ می زند‌و پاییز ِ برگ‌ریز
آخـــرین خَط نِــوشتہ‌هایم را
تقدیمِ نگاهت خواهم کرد
تا برگ بہ برگش
بہ زیرِ قــدومِ نگاهت بنوازد
نُتِ زیباے عشقی پایدار
و ممنـــوعہ را
بمان که عشق به حال من ‌وتو غبطه خورد بمان‌که یار توام
عشق کن که بار منی
گم نشو دورنشو
بی تو جهانم خالیست
بی تو دنیای من از درد به هم می پیچد
بی تو سهم من از این حادثه بی اقبالی به تو
نشان بدهم که عشق
عجب معجزه‌ای اس



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 13 / 9

و ساعت 5:8 قبل از ظهر


احسان جونم از اینجا می بوسمت و خیال عشق وشوق زندگی بیشتر میشه و غم عشق ات خیلی بزرگه ولی غمت قشنگه

نمیدونم حسِ واقعیِ تو نسبت به من چیه

و چقدر دوستم داری اما...

می‌خوام بدونی تو قشنگ‌ترین اتفاق زندگیِ من بودی و هستی... (: 

قشنگ‌تر و قابل اعتماد‌تر و دوست‌داشتنی‌‌تر از تویی برای من وجود نداره. من تو رو اندازه‌ی آسمون و ستاره‌هاش، دریا و آب‌هاش، جنگل و درخت‌هاش، و دنیا و آدم‌هاش دوستت دارم. ‌ ‌ 

تو تنها انتخابِ قلبم خواهی بود، مرسی که با بودنت به زندگیم امید میبخشی...????????????????

.



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 7:35 قبل از ظهر


سلام احسان جونم دوست دارم میدونم روزهای سختی میگذرونی و دور شدن از تلویزیون برات سخته فدات بشم جونم

من دوستت دارم

قد قَشنگی چشمآت 

قد عشقی که توی صِداته 

قد بزرگیِ دلت 

قد حرفای توی نِگاهات 

من دوستت دارم

اونقدر که تموم واژه هایی که مینویسم کنار هم فقط واسه تو خلق جمله های قشنگ میکنه 

چون تو دلیل دوست داشتنی تو خودِ خودِ دوست داشتنی دلبرِ من.♥️✨

 

♥️♥️♥️♥️♥️



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 7:33 قبل از ظهر


دوستت دارم حتی اگر دیدار و حرف زندن باهات این عشق رو‌به سرانجام نرساند همیشه بهترین جای قلبمی فقط توو

????????????

 

 

قسم به عشق که دروازه ی سپیده دم است

قسم به دوست که با آفتاب ها ، به هم است

 

قسم به عشق که زیتون باغ های شمال

قسم به دوست که خرمای نخل های بم است

 

سپس به جنون ــ این رهایی مطلق ــ

که در طریقت عشّاق اوّلین قدم است

 

که زیستن تهی از عشق ، برزخی است عظیم

که زندگی است به نام ار چه ، بد تر از عدم است

 

مگر نه ماه شب ماست عشق و خود نه مگر

محاق ماه به خیل ستارگان ستم است ؟

 

ببین ! که وقت جهان بینی است و جان بینی

کنون که آینه ی چشم دوست ، جام جم است

 

 

#حسین_منزوی

 

 

╭ ????????╯

????╯\╲????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 7:26 قبل از ظهر


احسان جونم دوستت دارم بهترینم بهترین روز زندگیم دیدار با تو هست و باهات حرف بزنم

وقتي تو خوبي من دلم آرام مي‌گيرد
هر ممكن و ناممكني انجام مي‌گيرد

جايي كه تاريخي‌ترين درد بشر عشق است
گور مرا سرسختي «بهرام» مي‌گيرد

يوسف! اگر لب تَر كني نارنج و چاقو هست
اينجا زنِ عاشق زليخا نام مي‌گيرد

بگذار من از نسلِ امروزي جدا باشم
يك زن كه حتّي از نگاهت جام مي‌گيرد

ناپخته‌ها من را نمي‌فهمند باور كن!
ناپخته من را همچنان خود، خام مي‌گيرد

آه از هوس‌هايي كه مي‌گيرد گلوي عشق
عشقي كه قبل از آمدن فرجام مي‌گيرد

آنقدر با افكار هم مُرديم و جنگيديم
آدم ميان زندگي سرسام مي‌گيرد

دنياي عاشق‌ها عجيب و غير معمولي‌ است
ديدي پلنگ از عكس ماهش كام مي‌گيرد!

بگذار هركس هر چه مي‌خواهد بگويد چون
عاشق، سراغِ تشت را از بام مي‌گيرد...



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 7:23 قبل از ظهر


سلام احسان جونم میدونم نگاه می کنی من عاشقانه و دیوانه وار دوستت دارم عشق ام را باور کن ????????????????????????

گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم

چراغ از خنده‌ات گیرم که راه صبح بگشایم

 

چه تلفیقی‌ست با چشم تو ـ این هر دم اشارت‌گرـ

به استعلای کوهستان و استیلای دریایم؟ 

 

به بال جذبه‌ای شیرین، عروجی دلنشین دارم

زمانی را که در بالای تو غرق تماشایم

 

غنای مرده‌ام را بار دیگر زنده خواهی کرد

تو از این سان که می‌آیی به تاراج غزل‌هایم

 

گل من! گل عذار من! که حتا عطر نام تو 

خزان را می‌رماند از حریم باغ تنهایم، 

 

بمان تا من به امداد تو و مهر تو باغم را

همه از هرزه‌های رُسته پیش از تو بپیرایم

 

بمان تا جاودانه در نیِ سحرآور شعرم

تو را‌ ای جاودانه بهترین تحریر! بسرایم

 

#حسین_منزوی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 7:22 قبل از ظهر


الهی من بمیرم واسه عکسهای جدیدی که میذاری و اون پیراهن یقه بازت قربونت برم دوست داشتنی ام من غش کردم

عرق می کند
خیال دریایی ات
از تلاشی میان
دستهای من چون موج
بر من شناورباش
ببوس مرا
آنچنان که دلخواه توست
بر احساسم
آنگونه گذر کن
که هیچ جنبنده ای
از رج این تن عبور نکرد
به ساحل لبهایم بتاز
طوفان را پایانی نیست
مانده ام
امشب
تو را با کدام واژه ی عاشقانه صدا بزنم
دیگر
نفسم عشقم دلبندم
تکراری ترین
عاشقانه های دنیاست
اصلاً بیا امشب
از همین فاصله ی دور
تو را بغل کنم
و
آرام ببوسمت
بگذار نجوای دلم را
به آهستگی
کنار گوشت زمزمه کنم
و بگویم
چقدر دوستت دارم
وای
چه صبحی میشود امروز
وقتی خورشید
از آغوش ما طلوع کند
دلم از تمامِ دنیا یک کلبه ی چوبی با تو را می خواهد
میانِ جنگلی دور افتاده و سر سبز
کلبه ای قدیمی و دِنج که درهایِ ایوانش به سمتِ رودخانه ای خروشان باز شود
کنارِ پنجره اش که نشستم
یک کوهستانِ مه گرفته و با شکوه را ببینم و روح و جانم تازه شود
شب هایِ تابستان رویِ پشتِ بامش دراز بکشم
از زیباییِ بکرِ آسمانِ پر ستاره اش جان بگیرم و به رویایِ شبانه ای شیرین و لذت بخش سفر کنم
و شب هایِ زمستان هم
با نورِ چراغ هایِ بادی و گرد سوز
کنارِ آتشِ شومینه
روی یک صندلیِ چوبیِ دست ساز بنشینم
کتاب بخوانم و چای بنوشم
هر سپیده دم با صدایِ چهچهِ پرندگانِ سر خوش و بی غم چشم باز کنم
نفسی آسوده و عمیق بکشم و از هوایِ تازه و جانانه ی طبیعتِ جنگل لذت ببرم من برایِ دلخوشی ام یک کلبه ی دنج و آرام می خواهم
جایی که هیچ کس مسیرش را بلد نباشد جایی که بشود به دور از نگاهِ آدم ها از زیباییِ بکر و دست نخورده ی طبیعتش لذت برد.
جایی که بتوان بدونِ هیچ دلهره و تشویشی
برایِ مدتی هم که شده
به معنایِ واقعی زندگی کرد
????????
تو را اندازه ی ذرات جانم دوستت دارم
به پهنا و بزرگی جهانم دوستت دارم
به قدری رخنه کردی در هوای شعر های من
که حتی خارج از حدّ توانم دوستت دارم
شدم جلدت به سان کفتری اما نمیدانی
تو را من بیشتر از آب و دانم دوستت دارم
میان ابری پس کوچه های تار احوالم
تو دائم حاضری آرامِ جانم دوستت دارم
دخیل خواهشم مجنون عشقت باورش با تو
فراتر از ضریحِ واژگانم‌دوستت دارم
اگر چه در هجوم وحشی قدّاره ها اکنون
شکسته چهره ام اما همانم دوستت دارم
درون حلقه های اشکِ شوقم آه میبینی
تو را با بند بند استخوانم دوستت دارم
گمانم از ردیف این غزل فهمیده ای دیگر
که من همپای سویِ دیدگانم دوستت دارم????????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 5:51 قبل از ظهر


دوستت دارم احسان جونم قد یه دنیا میخواهمت امیدوارم کسی به چنین عشقی مبتلا نشود

به هوا نیازمندم
به کمی هوای تازه
به کمی درخت و قدری گل و سبزه
و تماشا به پلی که می رساند
یخ و شعله را به مقصد
به کمی قدم زدن کنار این دل
و به قایقی که واکرده طناب
و رفته رقصان به کرانه‌های آبی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تو فراتر از رویا باش
در دلتنگی هایم جای بگیر
بریز قدح بوسه را
بر روی لب تب آلودم
تا بنوشم و
سرمست شوم از باده ی عشق
و مستانه
تهی شوم از این بغض بگذار باور کنم عشق را
‍ تاار و پودعشق همـــــہ
ازبوے تنت لبریز است من بہ
پیراهن تو و هوای تو حس حسادت دارم
نمی‌دانم اگر موسیقی و چای وطبیعت را نداشتم اگر با نور و با گیاه و با کتاب حالم خوب نمی‌شد اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم برای دلخوشی در خالی‌ترین حالات ممکن جهانم به کدامین اتفاق چنگ می‌زدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه می‌کردم
و کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش می‌کشیدم
تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 5:50 قبل از ظهر


شنبه هفته پیش چند ساعتی تهران توقف داشتیم هوای تو را نفس کشیدم کاشکی می دیدمت و قلب بی قرارم آروم شد

دیروز هوای تو بہ سرم زده بود
هوایت را نفس کشیدم
شهر بیشتر می‌درخشید
خیالت هم لبخند می‌زد
هوای تــو هم
عجب حکایتی دارد
وقتی من
با خیالت درگـــیرم
می بوسمت
اگر چه حال دلم با بوسه آرام نمیشود
دیوانه میخواهمت
سرمست
عاشق رسوا مشتاق ِ آغوش
کنار عطر ِ خوش ِ بی تابی
و ناقوسِ لبهایت را
طنین انداز ڪُن
بر درگاهِ گوشهایم
تا رها شوند پرنده هایِ بیقرارِ محبوس
در سلولهای خاڪستری مغزم
و تا هفت آسمان
عشق را به پرواز درآیند
آرزویم
وصال چشمان توست
بگذار بر شانه هایت سجده کنم
و عاشقانه هایم را
بر قالی نگاهت
نقش بزنم
نبودنت را
باهر رنگی که فکرش راکنی
عاشقانه نقاشی کردم
امافقط به من بگو
بودنت راچگونه نقاشی کنم که تووووو در آن
فقط در کنار من باشی
اصلا مال من باشی
فقط در حال و هوای من باشی
چشمانت را دوست دارم چون یکرنگ بودند
و صادق تو را هم دوست دارم
مثلِ سفرِ نخستین با هواپیما بر فرازِ اقیانوس
حتی همچون غوغای درونم
در آستانه ی دیداری
در این شهر
اما بگذار رو راست بگویم که
شاید خدا
مرا به انتظارِ تو فقط
آفریده است
نگاهم گیر کرد
به یک لبخند دلم بند شد
به یک نگاه نبضم تند زد
به یک صدا و تمامِ زندگی‌ ام خلاصه شد
و عشق شد تمام هستی ام و دیگر
دلتنگى هایم
هيچ شعبه ى ديگرى ندارد
عكس ميبينم
آهنگ گوش ميدهم
ديگرى پيغامها را مرور ميكند
شب ها سکوت می کنم تا فریاد دلتنگی هایم را بشنوی نیستی و شب چه کوتاه است برای تمام ناگفته هایم



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 5:47 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی دلتنگتم جمعه از مسافرت شمال برگشتم جایت خیلی خیلی خالی بود دوباره بدون تو رفتم

جمعه هایم یڪ خیابانِ
مه گرفته ے خاڪسترے ست
پر از دردِ مبهم دلتنگی
تو اما خیالت را به من بسپار
تا شانه به شانه ے بودنت تمام ثانیه هایش را دوام بیاورم
دلتنگی نشسته بر چهره ۍ جمعه شعـــر نمیخواهد صبــرو یڪ تــو میخواهد ڪه تمامی ابعاد و زوایای
ذهن فراموشی را از نفسـت پــر
با لبهایت باز ڪنیوای ڪاش میشد
دستهای خالی از مهـرِ جمعه را
بتـو سپـرد
وخوش نشیـن قلبت شد
با هر بوسـه
فرو می ریزند دیوارهاے شرم
و شڪوفه هاے سرخ
پیچڪ وار ریشه می دوانند
بر ڪَونه هاے رنڪَ پریده ام تا نبض تپنده ے احساسم سازے شود
براے یڪ عاشقانه دونفره
برای خودت وخودم
حل می‌شود
شڪوهِ غزل در صداے تو
اے هرچه هست
و نیست در عالم فداے تو
هر شب
به روز آمدنت فڪر می‌ڪنم
هر صبح
بی‌قرارترینم براے ت
محمود درویش شدت وابستگی رو اینگونه توصیف میکنه
تو نه دوری تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا دیدارت کنم
و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد
و نه من محروم از توام تا فراموشت کنم
و تو در میانه همه چیزی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 12 / 9

و ساعت 5:44 قبل از ظهر


امشب
در مهتاب خیال آغوشت
پیراهن احساسم را ڪنار بزن
بوسه بوسه عشق بنوشانم
از جام لبهایت و ملودے جانت را به
تارهاے تنم پیوند بزن
امشب نبض بوسه هایت قلقلک میدهد
گونه های شب بو را ضمیر دهانم
معلق میان نفس‌های تو
پنجره ماه همه
عطر تو را سر میکشند کاش در آغوش رویاها
خواب بمانیم تا ابد
پلکهایم طفره میروند
بیداری را
در آغوش تو لبخند زدن پلک زدن
همانند نُت دل انگیزی ست
که سالها پیش گم کرده ام
تنت بوی تمام شعرهای عاشقانه ام را میدهد
من با تو متلاطم ترین موسیقی جهانم
در امتداد شب
خیالت رنگ میگیرد
تو بازیگر خواب هایم هستی
و من چه بی تاب خوابیدنم
بيشتر از اين‌ نمی شود خدا هم که پادرميانی کند دست هايت را برمی دارم کتاب شعر من چشم هايت که نفس هايم را
در جيب هايت گذاشته اند قدم هايت را
پا به پايم خواهم برد و لبانت که طعم عشق می دهند جهان هميشه سهم من بوده است دوست داشتنت قرنطينه ی دلم
ولی دلبر تو الان باید اینجا باشی
درست همینجا کنارم
همین جا که گوشه ترین نقطه دنیاست
دستتو میذاشتی زیر سرم
سرمو تکیه میدادم سمت چپ سینت
روی قلبت به صدای نفسایی که با
ضربان قلبت یکی شده گوش میدادم
الان باید وقتی سرمو بالا میاوردم
تا به چشمات خیره شم
نگاه میکردیم به نور ماه و چشمک‌ ستاره ها
و بعد عاشقانه تو فکر فرو می رفتیم ‌‌‎
دوست داشتنت شاید زیبا ترین داشته ام
در این روزگار پر آشوب باشد
داشتنت شاید زیبا ترین حس قلبی تمام من
در این بی حسی های دنیاست
بودنت را اما نمی‌دانم،من اما
میخواهم اینگونه توصیف کنم که
بودنت همیشگی ترین بودن دنیا بین تمام
این نبودن های دروغین است



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 9

و ساعت 6:0 قبل از ظهر


سلام احسان جونم دوستد دارم بهترینم جمعه ات به خوشی الهی فدای روس ماهت بشم

جمعه یڪ خیابانِ
مه گرفته ے خاڪسترے ست
پر از دردِ مبهم دلتنگی
تو اما خیالت را به من بسپار
تا شانه به شانه ے بودنت تمام ثانیه هایش را دوام بیاورم
دلتنگی نشسته بر چهره ۍ جمعه شعـــر نمیخواهد صبــرو یڪ تــو میخواهد ڪه تمامی ابعاد و زوایای
ذهن فراموشی را از نفسـت پــر
با لبهایت باز ڪنیوای ڪاش میشد
دستهای خالی از مهـرِ جمعه را
بتـو سپـرد
وخوش نشیـن قلبت شد
با هر بوسـه
فرو می ریزند دیوارهاے شرم
و شڪوفه هاے سرخ
پیچڪ وار ریشه می دوانند
بر ڪَونه هاے رنڪَ پریده ام تا نبض تپنده ے احساسم سازے شود
براے یڪ عاشقانه دونفره
برای خودت وخودم
حل می‌شود
شڪوهِ غزل در صداے تو
اے هرچه هست
و نیست در عالم فداے تو
هر شب
به روز آمدنت فڪر می‌ڪنم
هر صبح
بی‌قرارترینم براے ت
محمود درویش شدت وابستگی رو اینگونه توصیف میکنه
تو نه دوری تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا دیدارت کنم
و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد
و نه من محروم از توام تا فراموشت کنم
و تو در میانه همه چیزی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 9

و ساعت 6:0 قبل از ظهر


احسان جونم قند عسلم خوبی عزیزم دوستت دارم بهترینم


شب است و ماه می‌رقصد ستاره نقره مے پاشد
نسیم پونه و عطر شقایق‌ها ز لب‌هاے هوس آلود
زنبق‌هاے وحشے بوسه می‌چیند
و من تنهاے تنهایم در این تاریڪے شب
سقف عاشقانه هایم
چه زیبا فرو می ریزند
در دنج ترین جایِ دنیا
بهشتِ خیال آغوشت ای شیرین تر از صدایِ باران
لهجه یِ خیسِ چشمانت
ای از تبار ِ نوازش
ای فصلِ ممنوعه
من به بلندایِ شعری از بوسه
دوستت دارم
نیمه بهـــتـر مـن مـن از عمیـق تریـن نقطه‌ی قـلبـم
دوستت دارم عمیق ترین نقطه قلب میدونی کجاست اونجایی که هیچکس برایم شبیـه تـو
نیست، آنجا که خاطره‌ ای باتو ساختم
رو باهیچکس
دیگه‌ای نمیتونم تکـرار کنـم اونجایی که بـا خیال تو حال دلم خو‌بـه
نـه شبیـه تو نه بهـتر از
تو رو میخوام‌ مـن فقـط تـو و بودنت کنار زندگـیم مـیخآم
امشب عاشقانه هایم را بنوش فردا خاطره میشوند لابلاے ایڪاشها پنهان مے مانَند پیدایشان نمیڪنی
پیدایت نمیڪند امشب
شعرهایم را بپوش هواے عشق
گرمت میڪند
چهار شنبه ها را دوست دارم
اگر سبز بپوشی دوست تر
انگار که هرچه دخیل بسته ام
تن کرده ای
انگار از تمام آرزوهایم
ناگهان برآورده شدی
چهار شنبه ها
عجیب بوی دعاهای مرا می دهی
و ؏شـق یعنی تو تویی ڪـه در راه دوست داشتنت
دیوانه‌ام ڪـردے و
به تاراج برده اے
این هوش و حواس را بڪَـو چڪَونه فدا نشوم
برای تویی ڪـه
هم درد‌‌ے و
هم درمان
دلتنگ که شدی
میفهمی شب آغاز دردی ست بی درمان
یک جای خوب برایم پیدا کن
نه بوسه می خواهم
نه دوست داشتنت را
جایی برای حس زندگی
مرا مثل سنجاق بر سینه ات بزن
و شب
هجوم خوشبختیست
وقتی زندان دستانت
بستر آرامش من است



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 3 / 9

و ساعت 5:58 قبل از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم شب ات خوش مگر رنج عشق پایان میابد مگر تو بیایی با هم حرف بزنیم آروم بگیرم

????
دیوانه جانم
پاییز ڪوتاه است
مهرش اندازه‌ے عمر توست
آبانش اندازه‌ے عمر من است
آذرش اندازه ے عمر ماست
و پاییز مثل نفس هاے
ڪـوتاه ڪَلهاے باغچه است
تا نفس هایمان را
بیهوده نباخته ایم
بیا تا از ؏ـاشقانه‌هاے دنیا
پلے به آغوش هم و با بوسه هایمان
             ؏شـق را تا ابد ادامه‌دار بسازیم و
 ‌ ‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌‌و خنده هایت ملودے آرام رود باشذ
در سرزمین‌هاے خشڪیده‌ے تنم
و برڪَ سبز چشمهایت فصل‌هاے دور عاشقے را
تڪرار می‌ڪند آه اے همیشه بهار همیشه بخند
دلتنڪَم از نبودنت
در آیینہ‌ے تنهایي‌ام
تو را به رنڪَ خیاڸ میبینم
با مرور خاطراتت
پولڪ سفید اشڪ
بر دامڹ ڪَیسوهایم میچڪد
ببخش مرا ڪہ‌خیالم
همیشہ از تو تر است
????ﺧﯿﺮﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﭼﺸﻢِ ﺧﯿﺴﺖ ﺣﺴﺮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻡ ﺑﺎﺵ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻧﯿﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺎﯾﺖ ﺩﻟﯿﻞِ ﮔُﻨﮓِ ﻋﺼﯿﺎﻧﻢ ﺷﺪﻩ ﺳﺖ
ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺧﻠﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻫﺎ ﺑﺎﺭﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﺭﺩِّ ﺍﺷﮏِ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﻏﺮﻕِ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﺣﺴﺎس من ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺗﻮﺳﺖ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻦ
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﺎﺗﻮ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﻮﯼ ﺗﻘﻮﯾﻤﻢ ﺑﻤﺎﻥ ﻭُ ﻋﺎﺩﺗﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ کن????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 29 / 8

و ساعت 9:36 بعد از ظهر


سلام احسان جونم خوبی عزیزم روزت قشنگ


تمام مسیرِ
صبح تا آفتاب را باشڪوفه‌هاے دوستت دارم
پوشانده‌ام چشمانت‌ را ڪه‌‌ باز‌ ڪنی پرستوے سرڪَردان آغوشم
  به سویت ڪوچ می‌ڪند
               و
          میان خیال آغوش تو
            روزی آغاز می شود
چه بی‌صدا قلبم را
تسخیر ڪـردے
و من‌ چه بے بهانه میخواهمت قلبم‌‌‌ در هوایت نغمه‌ے ِ
؏شـق میخواند
و برایت دلبرے میڪـند
و دوستت دارم
را به زیبایے معنا خواستنت پراز الطاف و جریان دارد در رڪَهایم عزیزترینم با تو نبضِ زیستن
               لبریزِ شوق است واشتیاق
میراث نبودنت
جنون هر روزه‌ای‌ ست
که صبح تا شب
مرا سمت قاب عکست می‌کشاند
تا در آغوشت بکشم ببوسمت
روز بخیر بگویم
و از تصویرت
دوستت دارم تحویل بگیرم
وه که چه دوست دارمت
بیا
گذار کن
ببین
که شهر بی‌تو
منظری است
بی‌عبور
بی‌نگار
تیره در غبار انتظار
و دورتر از من هم که باشی
من بـه چشمانِ شهلایِ تـو
میاندیشم
از تماشای سرابِ چشمانِ فریبایت
خوشم می آید
انگارقصه ی لیلی ومجنون
درتومعنامیشود
توشریان حیاتِ
منی



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 29 / 8

و ساعت 9:15 قبل از ظهر


حتما لایق تو نیستم که نیومدی با هم حرف بزنیم منو دوست نداشتی اگر نه جوابم رو میدادی من حس ات می کنم

خیال لبت را دیدم و دیدم ڪه ساغر راست مے گوید خیال تنت را دیدم و گفتم صنوبر راست مے گوید
خیال گل پیراهنت را هر ڪه بو ڪرده ست مے داند
هل و آویشن ونعناع و شبدر راست مے گوید
هواے خانه را گیسوے خیست مے ڪند خوشبو
گلاب و مشک وعودوعطروعنبرراست مے گوید
چه تندیس قشنگی‌ مے شود وقتے ڪه مے خندی
صدف،الماس مرواریدومرمر راست مے گوید
نیازے نیست انگشت ظریفت را به انگشتر
عقیق و یشم و یاقوت و در و زر راست مے گوید
میان غنچه هاے باغ صحبت برسر این است
ڪه باد از بوے آن زلف معطر راست می‌گوید
دل و دین بردے از مردم ولے از ترس رسوایی
مسلمان مے ڪند حاشا و ڪافر راست مے گوید
چه زیبا بود آزادے و من باور نمے ڪردم
قفس را دیدم و گفتم ڪبوتر راست مے گوید



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 28 / 8

و ساعت 6:18 بعد از ظهر


احسان جونم عصری رفتم حرم برای خودت و مامان مریم ات نماز و زیارت نامه خوندم کلی دعاتون کردم نیینم غمت

تو دور ترین نزدیکِ منی این یعنی تو دُردونه ای هستی که مهم نیست جاده ها چقد بین ما طولانی باشن بخشی از قلب من برای توعه همونطور که همیشه بوده تو همون آدمی هستی که انگار دنیای من بدون دیونه بازیاش خاکستریِ عمیق میشد همونی که اتفاقی اومد و دیگه دلم نخواست اتفاق باشه همونی که مهم نیست چقدر سخت یا چقدر طولانی ما بالاخره همو می‌بینیم حتی اگه ی روز از عمرمون باقی مونده باشه چون دنیا بغل های محکم زیادی به ما بدهکاره

عشق من می‌دانی جان دلم خیلی ها می‌گویند:عشق شهریار حسابی ناب بود؛

می‌گویند ای کاش کسی شبیه شهریار ما را می‌خواست...
ولی من ترجیح می‌دهم عشقمان شبیه شاملو باشد...
تو بخواهی،من هم بخواهم (:
شهریار یک عمر،تنها و یک تنه خواست؛
من این عشق را نمی‌خواهم
اما به تو قول می‌دهم
تو احمد باشی؛
بیدرنگ،یک عمر آیدا خواهم شد...
شاملو جایی به آیدا می گوید:
باید ماند و به تو ثابت کرد که با موی سفید هم زیبایی♡
اینو بدون....
تا آخرین روزی که زندم عاشقتم (: ????????•
.



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 28 / 8

و ساعت 6:13 بعد از ظهر


سلام احسان جونم روز مامان مریم عزیزت مبارک خیلی خیلی دوستش دارم و امیدوارم همیشه سالم و شاد باشند


دلتنگت که ميشوم
دلم میخواهد کف اتاق دراز بکشم
تلفنم را بردارم و بدون ترس شماره‌ نداشته ام را بگیرم
چشم‌هايم را ببندم و منتظر پاسخت باشم
همینکه پاسخ‌ دادی با بغض بگویم
با من حرف‌ بزن، دلتنگی امانم را بریده‌
بغض بی‌صدای من
حالِ‌ من بدون تو هیچ خوب نیست
تو بگو
حالِ‌ تو بدون من روبه‌راه است
نیاز دارم حتی خیالت را بغلت کنم
نیاز دارم باهات ساعت ها حرف بزنم
نیاز دارم چشماتو از نزدیک ببینم جوری که مژه هامون بخورن به هم
نیاز دارم دستاتو بگیرم
نیاز دارم بریم طبیعت بریم مسافرت نیاز دارم دستامو بکنم لای موهات،
نیاز دارم بخندی و نگاهت کنم
نیاز دارم نفست بکشم
نیازت دارم که بمونی
برای همیشه
مثل پیچک
حلقه ‌ڪُن اندام خود را برتَنم
تا ڪه آتش گیرد
از هُرم تنت پیراهنم
وَه، چه‌‌رقصی می‌شود
وقتی ‌تو باشی روبرو
دست ‌اگر دور ڪمر
دستی دگر بر گردنم
و یک فنجان دلتنگی
ننوشیده مستم باران بند نمی آید از چشم هایم شاخ و برگ درختی بیرون زده که دلتنگی ات را بهشان گره زدم
فصل که عوض شود
تهِ تمامِ فنجان هایت سایه ی مرا میبینی که گره خورده ام
به شاخه های بلند تنهایی ات بگو
چرا هوا از عطرِ کسی که از اینجا نگذشته
خالی نمی شود
شبها کودکِ احساست
در کوچه های دلم شیطنت می کنند تا پای عشق ات
به غزلهایم،کشیده شود لبهایت را به دلنوشته هایم بسپار
تا بوسه باران کنم
خیال بهشتِ آغوشت را
و تو نیستی
اما من دارمت همیشه
جایی خلوت ودنج لا به لای تمام نداشته هایم

تو در قلب منے

آنجا ڪہ هر ثانیہ صدایی

دوست داشتنت رااعتراف مے ڪند

آنقدر ڪہ تمام رگ هاےتنم مے دانند

من تو را زندگے مے ڪنم...

 ????نه شوقِ گفتگو با دیگران است

نه رویِ دیدن ِ آیینه دارم
غمی که هست را چون جان در آغوش
دلی که نیست را در سینه دارم????



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 28 / 8

و ساعت 6:8 بعد از ظهر


سلام احسان جونم قربونت برم مواظب خودت باش آقای یراحی احوالشون خوبه

من از پاییز
تمام تو را خواستم
با غروب‌عاشقانه‌اے
به صرف نوشیدن قهوه‌ےچشمانت
ڪَرمیِ خیال آغوشت یڪ نفسِ عمیق
از هواے بودنت
        و شنیدن
        تا ابد ماندن از زبانت
امشب با عشقی جانانه
بے تاب ڪن قلبِ مرا
دستهایم را به عشق زنجیر و مرا
درخودت پیوند ابدے بزن
بگذار گیلاس گیلاس حضورت را
سربڪشم
و بر اندامِ صدفے ات
حلقه بزنم
تو خوش بو ترین شکلات داغ دنیا رو لای موهات داری و من مطمئنم که خدا موقع افریدن تو به فرشته هاش گفته که برای ساختن تو از خاک مزرعه های افتاب گردون براش بیارن درسته من بازی با کلماتو بلدم ولی هیچوقت نتونستم کلمه ایو پیدا کنم که درخور احساسم بهت باشه و نمی‌دونم چرا همیشه خراب کردم اما باور کن من برای تو سعی کردم که بهترین خودم باشم من نمی‌دونم تو چی هستی کی هستی که حتی وقتی چشمامو میبندم خواب تو رو میبینم فرقی نمیکنه چه رویایی باشه اگه من گیاه باشم تو ریشه‌هامی اگه به بچگیام برگردم معلم کلاس اولمی شکارچیا دنبالم کنن لونهِ‌ی منی میبینی چشم من جایی و نمیبینه مگه اینکه تو از قبل اونجا باشی محبوب من شما گرد امده‌ی تموم نقاطِ امن جهان کوچیک من هستی
خیلی وقت‌هاست که دلم می‌خواهد دوستت داشته باشم اما نیستی
بعد می‌روم پاییز را دوست می‌دارم.
در آن قدم می‌زنم با تو حرف می‌زنم
برگ‌های ریخته‌‌اش را لگد می‌کنم و فردا نگاهشان می‌کنم، می‌بینم که خشک‌تر شده‌اند و بهتر لگد می‌شوند و صدای قدم زدن و حرف با تو زدن بیشتر شنیده می‌شود خیلی وقت‌ها هست که زمستان را یخ می‌کنم
تابستان آب می‌شوم و بهار بهار را دق می‌کنم
خیلی وقت‌ها هست که دوستت دارم
دلم می‌خواهد با تو حرف بزنم
من تورو واسه زندگی نمیخوام
زندگی رو بخاطر تو میخوام دلبر



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 26 / 8

و ساعت 9:50 بعد از ظهر


باز هم عکس های دلبرت بذار یعنی من سکته بزنم تقصیر تو هست


می نویسم امشب
تمام تورا
واژه ها همدیگر را در آغوش کشیدند
از بی تابی من
ستاره ها می رقصند
آسمان جشن گرفته
مرا آرام نمی کند
این بزم
همه ی کهکشان فهمید چقدر آغوشت را کم دارم
تو هم امشب مرا در خوابت
تعبیر کن
شاید آرام بگیرم
خوب کن حالِ شبهایم را یک شب بخیر خشک و خالی از تو می تواند کاری با من کند
که احساس کنم امشب
خوشبخت ترین آدمِ روی زمینم
هر شب
خيال ميكنم دارمَت كنارِ خودم برايت چاى ميريزم و
شروع ميكنم از روزمرگى هايم سخن گفتن
هر روز
چشم باز ميكنم
چاىِ يخ كرده ات را سر ميكشم
و با نداشتنت خيلى منطقى كنار مى آيم
اين زندگىِ منِ بعد از توست
من نگاهت ڪردم
همه چیز از یک دوستت دارم
بی صدا آغاز شد و من تو را نگاه به نگاه
هر روز چه عاشقانه فریاد می‌زنم
حتی با اینڪه صدایم را
ڪسی جُز چشمهایت نمی‌شنود
من برای ماندن آمده ام
برای داشتنت
از تمامِ جهان گذشته ام
مرا بخواه
مرا بخوان
و عاشقانه تکرار کن
که پای به زنجیرم و دل در بند
من به تو پناه آورده ام
به اُمیدِ تو زنده مانده ام
این یعنی عشق
یعنی که تو نیمه ی جانِ منی
نقشه جغرافیا را
قبول ندارم
هرجا که تورفته ای
دورترین نقطه ی دنیاست



:: برچسب‌ها: دلنوشته غم فراق ,

نوشته شده توسط الناز پوراسماعیلی در 26 / 8

و ساعت 10:59 قبل از ظهر



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by cheshmanabi ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




................................................ النازپوراسماعیلی ............................................. به صفحه اینستاگرام نقاشی ایرانی من بپیوندید: INSTAGRAM_IRANIAN1PAINTING ............................................. به صفحه اینستاگرام آشپزی من بپیوندید ... lnstagram- cheshmanabi ............................................... https://instagram.com/shayda_wear?igshid=10z6vflya9ey6 مزون مانتوی اینجانب دراینستاگرام عضو شوید ممنون




الناز پوراسماعیلی
















حافظ , دلنوشته غم فراق , دلنوشته لحظه قرار عاشقی , دلنوشته فراق , سهراب سپهری , مولانا , شعر , سخنان بزرگان , دلنوشته چشمان بی فروغ , آشپزی 2 الناز , جک , آشپزی الناز , دلنوشته غم فراق , مینیاتور , صنایع دستی ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 59398
بازدید کل : 1817975
تعداد مطالب : 24311
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ستاره امید

<-PostTitle->

<-PostContent->

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->

برچسب‌ها: <-TagName->

ادامه مطلب
[ <-PostDate-> ] [ <-PostTime-> ] [ <-PostAuthor-> ]
[ ]
................................. ???????????????? ...........................

دانلود آهنگ
.............................

دانلود آهنگ
.................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
....................................

دانلود آهنگ
........................................

دانلود آهنگ
...........................................

دانلود آهنگ
.........................................

دانلود آهنگ
...........................................