خسته شدی خدا روشکر انقدر استقبال خوب بود خیلی برایت خوشحالم و خوشحال تر از این 

که این جایی تونستم بیام ببینمت عشق عزیزم را چقدر حالم خوب است و هم دلهره و دلواپسی 

از اینکه به جواب نامه هایی که برایت فرستادم بی اعتنا باشی و به عشق و دوست داشتنم بی 

اعتنا باشی این برای یک عاشق که عمری واسه عشق تو به سر برده خیلی دردناک و کشنده است 

خدار و شکر می کنم و از امام رضا ع ممنونش هستم که راهی را امسال خیلی خوب واسه عشق 

تو جلوی پایم گذاشت من مثل دخترای دیگه نیستم که هر چه را  راحت ابراز می کنند و هر کاری می کنند 

واقعا من بدل نیستم بعد از اینهمه سال چطوری باید بگویم که واقعا عشقم واقعی ایست باورش کن 

نمی گویم به تو هم حق می دهم تو خیلی اطرافت دختر است و نمی دانی کدام راست می گویند 

کدام دروغ ؟ امیدوارم به عشقم اعتماد کنی و با دل و جونت بخواهی که با من صحبت کنی 

نمی دانم ولی خیلی دلم روشن است خیلی ....... به آقای سعیدی آدمین قبیله ات گفتم 

که به تو بگوید امکان حرف زدن با تو هست گفت نه خیلی برنامه شان فشرده است می دانم 

وقت نداری ولی هیچ کاری ارج تر عشق نیست ........گله ای ندارم همین که بعد چند سال 

مشهد اومدی خداروشکر دارم عطر نفسهایت را استشمام کنم خدار روشکر امشب بر می گردی 

تهران واقعا دارد دلم می گیرد و بغضی تو گلویم است که قابل وصف نیست زبان حال یک عاشق 

را فقط عاشق می فهمند ....... راستی خداروشکر که امام رضا طلبید و اومدی که آروم بگیری 

دیگه این هفته نمی خواست به نیتت بروم حرم حالا خودت اومدی ای جان دلم راستی واسه 

مامانت سوغاتی بخر مواظب خودت باش