خسته کارهایت نباشی اینروزها سخت درگیر برنامه ات هستی جان دلم آنقدر 

خودت را خسته نکن و مواظب سلامتی ات باش عشق خوبم وای خیلی دلتنگ

هستم ای کاش زودتر ماه رمضان بیاد و من بتونم هر روز روی ماهت را ببینم دیگه 

خسته شده از اینهمه انتظار از اینهمه دلتنگی اینروزها خیلی خیلی خیلی بیقرارت 

هستم دیگه صبر ام سر اومده دیگه طاقت دوری ات را ندارم آهایییییییییییییییییییی 

فریاددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

عصری مشهد خیلی بارون اومد عصری فامیل های مامانم اومده بودن خونه مون وای 

قیافه مهمون ها خیلی دیدنی و خنده دار بود آنقدر شدت بارون زیاد بود اون مسافتی 

که از ماشین پیاده می شدند و به در خونه مون می رسیدند لباساشون خیس شده

بود فرض کن بری عید دیدنی و با لباس خیس خخخخ یک سری شون که بهشون لباس 

دادیم جایت حسابی خالی بود امسال واسشون باقلوا درست کردم جایت خالی ای

کاش اینجا بودی تا واسه عزیز دلم میاوردم تا نوش جان کنی و دیگه شیرینی 

های دیگر هم مامانم از بیرون خریدند میخواستم درست کنم حس اش نبود امسال 

همه معترض شدندمخصوصا دختر عمه هایم که چرا شیرینی درست نکردم می گفتند 

دیگه مثل قبل نیستی که برامون شیرینی های خوشمزه درست می کرد نمی دونند 

که همه زندگیم شده فکر کردن به تو دست و دل ام به هیچ کاری نمی رود همه اش 

کارم شده عکس ات را نگاه می کنم یا برنامه هایت را نگاه می کنم تا کمی آروم تر 

بشوم ظهری آن فیلمی که در منا سال 87 از منا صحبت میکردی با چه هیجان ذوقی 

تفسیر می کردید خیلی با نمکی و خوردنی صحبت می کردی ای جانم عزیزم راستی 

جمعه ای جایت خالی عروسی پسر پسر خاله بابام رفتیم خود پسر خاله بابام بساز بفروشی

دارد و خانمش هم معلم هست و داماد فوق لیسانس برق داشت و استاد دانشگاه بود و خانمش

هم معلم ریاضی هست خیلی دوتایی شون بچه سال بودند هر چی دهه شصتی ها در انتخابشون

مشکل پسند هستند عوضش دهه هفتادی ها راحت ازدواج می کنند و راحت طلاق می گیرند 

واقعا ازدواج در سن کم واقعا نه برای دختر و نه برای پسر جالب نیست این عروس داماد ی که 

رفتیم عروسیشون متولد 74 بودند  خیلی بچه بودند انشاءالله که واقعا خوشبخت بشوند واقعا

خانواده ها سنگ تموم براشون گذاشتند پسر خاله بابام که یک واحد آپارتمان 100 متری دادند

کادوی عروسی و خیلی هم کادوی عروسی گرفتند و مادر عروس هم جهیزیه فوق العاده ای

داده بودندوای از همه جالب تر موقع عروسی جهیزیه عروس را دیدن است خیلی شیرین

است ولی رسم بدی هست شاید واقعا کسی نداشته باشه آنقدر جهیزیه به دخترش بدهد

وای از همه بدتر پچ پچ مردم هست همه مدلش حرف هست از مراسم عروسی تا اظهارنظر

برای غذا و....... اینهمه خرج می کنند آخرش حرف مردم تمومی ندارد این عروسی مدلشون 

صرف سرویس نبودولی این مدل قشنگ تر هست و از همه مهمتر و خنده دار تر 

فیلم برداری از مردم موقع حمله در سر میزها هست قیا فه ها دیدنی هست خخخخ

ولی اینه  غذاشون را سر میزها اوردند 5 مدل غذا بود کباب و جوجه و فسنجون و شیرین پلو

و چلو گوشت وای من آنقدر پر خوری کردم که نگو وای این عمه کوچیکم کنار من بود وای 

چقدر غذا بد خورد چند قاشق خورد به من می گفت وای خوش بحالت چقدر خوشمزه 

غذا میخوری منم گفتم چشمم نکنی گفتم خوب تو خوردن زرنگ نیستی اول فسنجان

نمی خوردند که جلوی اشتهاشون گرفته بشه میذارند آخر غذاشون آدم های شکمو 

واقعا وارد هستند چجوری بخورند این عمه ام لیسانس علوم اجنماعی از دانشگاه شهید

باهنر کرمان دارد و شغلش هم کارمند کادر دفتری دانشگاه علوم پزشکی هست اونموقع

که کرمان بود ما هم اونجا زندگی می کردیم مامانم خیلی هواشو داشت یکسره خونه ما

بودند و بعد که میرفت خوابگاه مامانم آنقدر بهش خوراکی و .... میفرستاد که نگو مامانم

می گفت احساس غریبی نکند دیگه خلاصه از وقتی اومدیدم از مسا فرت فقط مهمون 

داری می کنیم مخصوصا این پنج شنبه و شنبه مهمون های زیادی اومدند واقعا خسته 

کننده شده ولی خوب به خیر و خوشی فعلا تموم شده همین پذیرایی کردن از همه 

مشکل تر هست ما که تمام عمرمون در راه مهمون داری گذشت شما هم همین مدلی 

هستید ولی من خودم از رفت و آمد مهمون داری خوشم میاد البته آدمهایی که در کنارشون

بهم خوش بگذره نه اهل قیافه گر فتن باشند نخواهند دارایی هاشون رو به رخ بکشند 

و آدمهای افتاده ای باشند و رفت و آمد سالم و بدور از چشم و هم چشمی باشه اون

لذت بخشه آدم احساس آرامش می کنه راستی پروژه خرید خونه همچنان ادامه دارد 

یک خونه رو مامانم نمی پسندد و یکی را بابام نمی پسندد به مامانم میگم خوبه نمی خوای

هید

بروید زندگی کنید ولی خوب مامانم میگه باید یک خونه ای که تو حاشیه خیابون باشه و 

مغازه خوبی داشته باشد واقعا خرید خونه سخته من که میگم بذارید تو بانک و واقعا 

هر ماه بروید یک کشور اروپایی بگردید من خیلی به مامان و بابام می گویم دوست دارم

از اندوخته ای که پس انداز کردند خودشون استفاده کنند و لذت ببرند تا به فکر بچه ها 

باشند ولی خوب این هجم به فکر بچه ها بودن خوب نیست وای دعا کن سریعتر خونه 

بخرند که بابام حسابی عجول هستند و استرس دارند و من نگرانشون هستم راستی 

یک عکسی از خودت بذار خیلی دلتنگت شدم مواظب خودت باش عزیز دلم خوب بخوابی