خیلی خسته میشوی و استرس داری به فکر سلامتی ات باش کارهایت خوب پیش 

می رود راستی چقدر آقای خداداد عزیزی کار درستی نکردند که پشت سر مهمونهای 

ماه عسل حرف زدند که روزه نمی گیرند و بعد جلوی دوربین ادای روزه دارها را در میارند 

نمی گویم کار آنها درست نیست ولی کار آقای عزیزی هزار برابر زشت تر بود به عنوان یک

اسطوره فوتبال رفتار شایسته ای نداشت اولا که واقعا به ما ربطی نداره که اونها چرا روزه 

نمی گیرند و بعد آبروی کسی رو که نمی برند نمی دونم چرا همه در کار هم دخالت می کنند 

و اینکه آقای رشید پور هم اگر منظورش برنامه تو بود خیلی کار بدون فکری انجام دادند که 

روی آنتن زنده از همکارانشون انتقاد می کنند تلفنی و بصورت خصوصی انتقاد می کردند نه 

برای جلب توجه چرا همه این مدلی شدند این روزها رفتار آدمها خیلی عجیب و غیر قابل باور 

و غیر پیش بینی هست واقعا خدا خودش کمک کند که بهترین ثروت که همون عقل سالم هست

واقعا به همه آدمها عطا کند تو خودت رو ناراحت نکن عزیز دلم هر چند که خیلی خودم ناراحت 

شدم ولی تو ناراحت نباش و تمرکز ات را روی برنامه ات بگذار که انشاءالله خدا کمکت می کند

و تودرست و شریف زندگی کن نگران حرف آدمها نباش خدا بزرگ است خیلیییییییییییییییییی

راستی دیروز مهمون داشتیم دوستمون از بجنورد اومده بود قبلا مشهد زندگی می کردند و

پنج سالی هست رفتند بجنورد و قبلا هم با ما کرمان بودند یکی از همکارهای بابام هستند 

ولی مثل یک دوست واقعی  هستند هم خانمه هم همسرش و هم هم بچه هاشون 

هر کاری داشتیم خودشون رو سریع می رسونند ما هم همین طور هستیم مکه اخری که 

رفتیم خانمش رو با خودمون بردیم خیلی ناراحت بود که نمی دونست تنهایی چجوری بره

مامانم گفت نگران نباش خودمون می بریمت با من هم اتاقی بود خیلی باهاش خوش 

گذشت انقدر خوش طبع هست که نگو و من خیلی مرتب بودم و می گفت تو خوب مرتب 

و تمیزی و من احتیاج ندارم اتاق رو مرتب کنم خوب هم اتاقی دارم وقتی هم برگشته

بود پیش فامیل هایش خیلی از ما تعریف کرده بود که همسفر های خوبی داشتم 

 و کلی کمک اش کردیم سوغاتی بخرد خیلی شخصیت خوبی دارند خانوادگی خیلی

خوش گذرون هستند و بگو و بخند و هر موقع میاد خونه ما خیلی میگه احساس راحتی 

می کنم سالها پیش که می خواست پسرش رو داماد کنه خیلی دوست داشت که من 

عروسشون بشوم و اینهمه صمیمیت که بین خانواده ما و اونها بود فکر می کرد من 

حتما جواب مثبت می دهم ولی من مخالفت کردم چون احساس خواهر و برادری با 

بچه هایش دارم پسرش کارمند بانک هست و الان ده سال هست که ازدواج کرده 

دیگه خلاصه وقتی میان خونمون خیلی حالمون خوب میشه از اون ادمهایی که در کنارش

نشستن کلی حس خوبی دارم البته من رو هم خیلی دوست داره دیگه جایت خالی 

خیلی دیروز خوش گذشت کلی باهاشون نشستیم غیبت فامیل های خودمون و فامیل های

دوستمون رو کردیم مامانم که حساس روی غیبت کردن و اینکه پشت سر فامیل ها حرف

نزنیم ولی بعضی موقع ها خوبه تفریح خوبی هست البته جلوی روی شان هم می گوییم 

بعضی موقع ها با خواهرم هم همین طوری هستیم البته به دور از چشم مامانم خخخخخ

دیگه من برم بخوابم که خوابم گرفت صبح و عصر باید برم عزای مادربزرگ دو تا از دوستام

وای چقدر رفتن به مجلس عزا سخته آنقدر بدم میاد از این جور مراسم ها که نگو ولی 

خوب به ناچار باید رفت خدا بیامرزد پدر مامانم رو که هیچ وقت هیچ مجلس عزایی رو 

نمی رفت بعضی موقع ها مادر بزرگم خیلی از دستشون عصبانی میشد که اگر مردی

کسی مجلس ات نمیاد می گفت نیاد هر موقع من مردم هیچ کس نیاد ولی واقعا 

شاید 1000 نفر مجلس اش اومدند انقدر شلوغ بود که نگو و مجلس اش از مادربزرگم 

هم شلوغ تر بود و غذاهای مجلس پدر بزرگم به قدری خوشمزه بود که نگو اینو همه

می گفتند چون خیلی ادم دست و دل باز و آدم دست دهنده ای داشتند بخاطر همین 

بوده دیگه خلاصه منم به پدر بزرگم رفتم راستی احسان جونم مواظب خودت باش 

عزیز دلم دوستت دارم عشق را باور کن 

باورررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر