و بی جون بودی چقدر خسته به نظر می رسیدی بعد موقع گفتگو بهتر شدی ای جان دلم حتما

خیلی خسته میشی صبحی خیلی گرم بود ولی باز بعد افطار جایت خالی چه بارون قشنگی اومد 

یادت کردم و رفتم کنار پنجره و گفتم روی سرم عشق تو رو بباره فقط تووووووووووووووووووووووو

راستی صبحی رفتم حرم امام رضا خیلی واست دعا کردم و بعد مثل همیشه برایت هم روبه روی

ضریح امام رضا نماز و زیارت نامه خواندم و هم داخل صحن و هم چنین برای پدر  مادر عزیزت هم 

خواندم الهی که سایه شون 1000 سال بالای سرت باشد راستی امروز به نیت آقای سعیدی 

که مسئول قبیله هوادارانت هست رفتم حرم از آدر پارسال قراربود یک روز به نیت شون برم یادم

میشد چون واسه روز تولدت یلی زحمت کشیدند و اینکه در حق من لطف کردند که با من همکاری 

کردند واسه رسوندن نامه ای که برات فرستادم همیشه دعاشون می کنم راستی چقدر موضوع 

این دفعه جالب بود چه لحظه لحظه های سختی را پشت سر گذاشته الان درد خیلی از بچه های

این گوشه و کنار این سرزمین هست چقدر هم قشنگ و خیلی ریلکس صحبت می کرد چقدر 

قدرت بیان خوبی داشت و روایت قصه رو خیلی قشنگ و واضح بیان کرد خدا رو شکر که به 

بی راهه نرفتدرسته اموالشون که تو اون زمان خیلی تاثیر گذار در زندگیشان بود از دست رفت ولی 

خدا رو شکر مال دنیا بوده که ارزشی نداشته مهم خودش بوده که تونسته قوی باشه 

یعنی من عاشق حرکات توام وسط موضوع جدی تیکه می پرونی معرکه ای تو 

بهش میگی یعنی تو عاشق درس بودی یا اینکه به مامانش میگی اگر من جای شما 

بودم با لنگ کفش دنبالش می افتادم یا میگی فکر کردم الان خونه انچنانی دارید

وای از دست خوشمزه گی های تو که آنقدر شیرین حرف می زنی ای جانم 

وای چقدر خوب و خدا رو شکر که تونست گذشته اش را جبران کند و به شغل 

خوبی دست پیدا کند و چه کار خوبی کرده برای مامانش خونه خریده واقعا 

از سختی هایی که متحمل شده بود برای خودش سذی نساخت و با امید و 

توکل واقعا میشه آدم به چیزهایی که می خواهد برسد من هم بارها و بارها 

به این نتیجه  رسیده ام  فقط آدم باید صبور باشد خدا خیلی بزرگ و مهربون

هست منم به عشق تو امید و توکل کردم بالاخره خدا جواب این همه سال 

صبرم را می دهد من بهش ایمان دارم مواظب خودت باش احسان عزیز دلمی 

دوستت دارم