نبینم که مریض باشی الهی بمیرم واست که اصلا به فکر سلامتی ات نیستی و همه اش 

کار می کنی آنقدر که کارت رو عاشقانه دوست داری که حتی نزدیک ترین و عزیزترین هایت 

را فراموش می کنی بعد من آنوقت توقع بی جا ااز تو دارم که جواب من رو بدهی بعضی موقع ها 

هم بدجور دلخور میشم از دستت بعد با خودم می گویم مگر میشود آدم از دست عشق اش ناراحت

شود باور کن می دونم دیوونه ام اخر کدوم آدم عاقلی ده سال به پای کسی می نشیند که حتی 

هنوز هم قطعی نمی دانم تو هم احساسی به من داری یا نه یا فقط عشق یک طرفه من هست به تو

یا فقط من حس می کنم که تو هم نسبت به من احساسی داری شاید هم اشتباه می کنم ولی این 

رو مطمئن هستم که تو بدجور عاشق شدی شاید هم به کس دیگه ای علاقه داری روزی که مطمئن 

بشم روز مرگ لحظه های من هست الان که می بینم در برنامه ات اینهمه دختر می آیند دارم دق می کنم

و کلی حسودی می کنم و کلی هم حرص می خورم ای کاش برنامه ات هر شب بود تا روی ماهت رو می دیدم

 تا من هر شب فدای اون شیرین زبونی های خوش مزه ات بشم یک قسمتی از برنامه ات 

گفتی که مامانت دمپایی پرت می کرده و نشونی شان درست می خورده بهت اون دمپایی

ها رو که خورده اینقدر عسل و خوشمزه شدی قیافه مامانت دیدنی بوده وقتی بهت دمپایی 

پرتاب می کرده وای چقدر خنده دار بوده راستی  من عاشق اون تیکه های اول برنامه ات

هستم که شیرین زبونی می کنی الهی دورت بگردم هم چین از تربیت بچه ها می گویی

که انگاری 4 یا 5 تا بچه بزرگ کرده ای خخخخخ ای جان دلم تو چقدر پدر دوست داشتنی

و جذابی میشوی که عاشق بچه هایش هست راستی قسمت نهم که اولین قسمت بعد عید بود 

رو نگاه کردم اون تیکه ای که از عشق اصیل صحبت کردی وای دلم رفت ای جانم بازم از 

عشق بگو بازم به تکرار بگو چقدر قشنگ عشق رو تفسیر کردی به نظرت من چطور 

عشقی به تو دارم خیلی دلم می خواهد بدانم قشنگ ترین روز من روزی هست که

تو جواب عشق ام را بدهی دو حالت که بیشتر ندارد نگران دل شکسته من هم نباش

یا می گویی آره یا می گویی نه نترس جوابم را بده از وقتی از مسافرت اومدم خیلی 

بیشتر از هر زمانی دلتنگی ات و دوری ات خسته ام کرده انگاری ده سال انتظار دیگه

صبرم رو لبریز کرده شاید یک دلیل عمده دارد خواستگارانی که می آیند و من مجبورم 

بخاطر پدر و مادرم راهشون بدهم بایند خواستگاری بد هم جواب رد بهشون بدهم فقط 

حکم مجسمه را دارم که فقط دل کسی نشکند پدر و مادرم خوشحال باشند که مثلا 

من می خواهم برای زندگی ام تصمیم بگیرند فامیل که بیاید خیلی شرایطم سخت تر 

میشود که اینکه چطوری طوری صحبت کنم یا جواب رد بدهم که به کسی بر نخورد 

فقط این وسط من دارم داغون میشوم زجر می کشم رنج می برم شاید به دید دیگران

و حتی خانواده ام من دارم اشتباه می کنم که به این همه خواستگاران فوق العاده ای 

که می آیند جواب رد می دهم و الکی بهانه و ایراد می گیرم که فقط از سرم باز شوند

اونها اگر چه فوق العاده باشند ولی من تو رو انتخاب کردم و تو هر چه باشی من عاشقانه

دوستت دارم و به پای عشق ات می نشینم شاید هم هیچوقت تو من رو نخواهی یا حتی

حاضر نباشی من رو ببینی یا با من حرف بزنی ولی من باز هم عاشقانه دوستت دارم

یک هفته ای هست که شبها تا صبح گریه ی کنم و با عکس ات مثل دیوونه ها حرف 

می زنم و از اشک چشمهایم روی گونه هایت می گذارم و امام حسین رو صدا می زنم 

که واسطه عشقمون باشد امسالم رو به نیت امام حسین ع تحویل کردم و قراره تا اخر 

سال فقط ایشان را صدا بزنم تا گره از عشق ام باز کند این روزها حال دلم خوب نیست

در شب میلاد امام حسین ع ازشون معجزه می خواهم معجزه عشق ...............

دلیل اینکه که یک هفته ای که گریه می کنم الان بهت می گویم پسر دختر خاله بابام

از من خواستگاری کرده و به خاله بابام گفته که اجازه بدهیم که بیایند خواستگاری 

پسره وکیل پایه 1 هست و خونه و ماشین و دفتر وکالت دارد و خوشگل و خوش تیپپ

هست و همه فامیل روی سرش قسم می خورند ولی من هیچ کس را نمی خواهم 

من تو را می خواهم احسان جونم برام مهم نیست بقیه چه جایگاهی دارند اصلا برام

هیچی اهمیت ندارد الا عشق تو که تمام جون و زندگیمی چقدر سخته که نخواهی 

دل پدر و مادرت را نشکنی ولی تکلیف دل خودم چه میشود اونها کاملا متوجه شده اند

که من واقعا عاشق تو هستم بابام چند روز پیش به صورت جدی نشست باهام صحبت 

کرد تا حالا بابام رو آنقد جدی ندیده بودم گفت من می دونم که عاشق کسی شده ای 

و نمی تونی به کسی فکر کنی این اصلا بد نیست زمان ما هم از این مسائل بود می گفت

من دلم نمی خواهد تو اصلا ازدواج کنی چون تو انقدر دختر مهربون و خوش قلبی هستی 

انقدر به پدر و مادرت خدمت می کنی که حیفم می اید که عروس بشوی

ولی شتری هست که دم خونه همه میشینه و دلم می خواهد واسه آینده ات تصمیم جدی 

بگیری و می گفت تو از کجا می دانی که اون هم از تو خوشش می آید و من  هم تمام مدت

سرم پایین بود و فقط سکوت کردم آنقدر رو نداشتم که بگم من ده ساله واسه این عشق

صبر کردم بگم با قدرت که من یک نفر را می خواهم و اون هم احسان علیخانی هست 

که با دنیا هم عوضش نمی کنم با تمام ویژگی های بد و خوبی که داره و..........

ولی روم نشد بگم من بابام تو تمام مسائل زندگیم راحت صحبت می کنم الا این مسئله

که نمی توانم بگویم که چقدر درد تو سینه ام هست واسه این عشق می ترسم 

که ناراحت بشوند غصه بخورندفقط تو این لحظه هایی که روی شونه هام سنگینی 

می کند یا با تو حرف می زنم یا با خدا ...هیچ وقت فکر نمی کردم که تو رو آنقدر 

دوستت داشته باشم که تو اول اولویت زندگیم بشوی و بعد پدر و مادرم و این بزرگترین

هدیه من هست از عشق تو .........................ببخش اگر سرت رو درد آوردم این روزها 

خیلی در گیرم برنامه ات هستی امیدوارم موفق باشی عصری که روزه بودم موقع افطار خیلی 

واست دعا کردم که موفق باشی و هر چه زودتر سرماخوردگی ات بهتر بشود مواظب 

خودت باش امام حسین نگهدارت باشد و فدای قلب پاک ات بشوم

که نگران مردم سیل زده هست الهی دورت بگردم که آنقدر خوبی الهی حال مردم خوب باشد

و بلا ازشون دور شود منم مبلغی به نیت عشقمون به 780 کمک کردم مواظب خودت باش 

عزیز دلم احسان جونم دوستت دارم