بعضی ها چشم بسته عاشق میشن اما من با چشم باز بهت دل بستم
یه لحظه بیشتر طول نکشید که عاشق شدم اندازه حل شدن یه حبه قند توی یه لیوان چای
به قدر پلک زدن اما نگار یه عمر طول کشیده بود اونقدر عمیق و عجیب من
سالها با خیال تو قهوه نوشیدم خنده ی هیچ آدمی به غیر از تو منو شاعر نکرده و نگاه هیچ کس من به دیوونگی نرسونده
بود بارون فلسفه عاشقونه ای نداشت اما خیال تو و رفتن های تو منو بدجور دلتنگت کرد و با
اون نگاه هات لرزید دلم مثل ارگ بم ....................
:: برچسبها:
دلنوشته فراق,
|